هلپ نمایشی گرم و دلنشین بود که ترجیح میدهم بجای بازگو کردن نقدی تخصصی و در خور ، بنشینم و از زیبایی های آن و برانگیختن احساس مان برای شما بگویم و نقد و کم و کاستی های آن که خیلی قابل لمس هم نیستند ، باشد برای وقتی دیگر .
آنچنان سنگینی غم دهه شصت را بازگو میکند که باید گفت : خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است .
مجتبی رستمی فر یا الان که باید گفت آقا مجتبی ما آن چنان در دهه 40 خود به پختگی کامل رسیده که میتوان گفت از ابتدا می داند چه میخواهد بگوید و چطور بگوید و برای چه کسی بگوید و امروز ، مجتبی ، در اجرای نمایش هلپ و در مقام کارگردان چنان لذت میبرد که که همچون امیر و سرداری است که از بالای استیج میدان صبح گاه سربازی دارد سان میگیرد از رژه ی سربازان خود که لذت ببرد از شنیدن طبل بزرگ زیر پای چپ .
برای من که سالها با این فرمت در تقابل هستم لذت دیدن نمایش هلپ همچون لذت بردن از شنیدن پادکست های احسان عبدی پور با آن صدای گرم و زیبا و با آن لهجه ی ناب جنوبی اش بود .
بهر طریق ، هلپ 6 اجرای دیگر دارد تا پایان بازگویی ناب زندگانی دهه ی شصتی های نسل سوخته .
به احترام هلپ باید ایستاد و کلاه از سر برداشت .