یادداشتی برای آنتیگونه
نمایش آنتیگونه محمدرضا آگاه صرفا برای بازگویی داستان آنتیگونه و شناساندن او یا تحلیل یک ماجرای تاریخی نیست. آنتیگونه داستان همه دختران است، همه انسانهایی که تسلیم زورگویان و ستم قانونیشده نمیشوند و با انسانیت و پاکی خود و در شرایط ستمدیدگی به دادخواهی و مبارزه ای نابرابر دست میزنند. اگر تاکنون این داستان زنده و پابرجاست ، به خاطر ارزش پاکی خالص، انسانیت، راستیجویی و عدالتخواهی آن است که در جهانبینی و کردار دختری به نام آنتیگونه تجلی مییابد.
این نمایشنامه تاریخی که برای کتابخوانها بیگانه نیست، بیش از ۴۴۰ سال پیش از میلاد نوشته شده و خدا می داند چندبار اجرا شده است. این اجرای دیدنی چند ویژگی در فرم و محتوا دارد که به آن میپردازم :
۱- خلاقیت به کار رفته در :
* دیالوگها ؛ ادبیات وامگرفته شده از نمایشنامههای سترگ جهان و تکرار برخی نکات برای هدایت تماشاگر به موضوع موردنظر،
* حرکات نمایشی ؛ در
... دیدن ادامه ››
نحوه حرکت بازیگران و انعطاف آنها و آواها، واردشدن و بیرون رفتنها از محیط نمایش برای ایجاد پرسش،
* بازیگران ؛ بازیگر اصلی که نمایش به نام اوست، دختری است که در زمان و مکانی که باید باشد، نیست و بازیگر پسری که به جای او میآید، از جمله ابتکارات جالب کارگردان و تاکید بر جنسیت انسانی است که چشمپوشی از نبودنش شدنی نیست. همچنین تماشاگری که بی هیچ آمادگی و تسلطی از صحنه به بازیگری فراخوانده میشود.
* ارتباط نمایش با تماشاگر؛ قطع و وصل چند باره نمایش در دو پرده پایانی که با هدف تاکید زیاد و شوکه کردن مخاطب در راستای رساندن معنا و همرسانی اجتماعی و همذات پنداری انجام میشود،
همگی با اختیارات و تسلط کارگردان به نمایش، عملی شده است. نویسنده تا اندازه زیادی به سیر داستان اصلی پایبند نیست و همزمان از نمایشنامه اصلی بهره برده است که همه پسندیده هستند.
۲- به کارگیری نور و شرایط صحنه به خوبی در خدمت نمایش است. دیوار سنگی یا حصاری که در صحنه به کار رفته، درست است که شاه و جیرهخوارانش را از شورش مردم در امان میدارد، اما همان جدایی و فاصله پرنشدنی جهانبینی و اندیشه شاه را از زندگی و اندیشه مردم و حتی خانواده پادشاهی نشان میدهد. همه مرگها نیز در میان همین دیوارها رخ میدهد. البته نقابهای گوناگون نشانههای خوبی هستند از نیرنگها و سیاستها و روشهای دستگاه حاکم برای رو به روشدن با بقیه حتی خودیها.
۳- بازیگران در مثلثی که در نوک آن پدرام زمانی نقش بیشتر و مهمتری ایفا میکند، و در قاعده ، دو بازیگر ارزشمند دیگر پارسا صحرایی و سجاد میر هستند، با دیالوگها و حرکات متقارن، به زیبایی، تراژدی این نمایش را محقق میکنند. پادشاهی که پشت به تماشاگر دراز میکشد و با بی تفاوتی به آنچه در قلمرو وی میگذرد، میخندد و به چاپلوسی جیره خوارانش دلخوش است. همچنین با تابیدن نور که نوید آمدن آنتیگونه را میدهد و حتی سخن گفتن کرئون با جای خالی آنتیگونه، نخستین شوک وارد میشود و به نظرم نمایش واقعی از همین جا آغاز میشود.
۴- در باره شکل نمایش، دو نکته باید گفته شود:
_ نمیخواهم خود را معیار سنجش قرار دهم، اما به سختی متوجه دلیل گفت و گوی درگوشی بازیگران و بیرون رفتن مکرر بازیگران شدم. شاید بیان کلمه ای در یک مورد میتوانست از معمایی شدن نمایش بکاهد.
_ نمایش در مراحل پایانی تا مرز از دست دادن هدف و پیام خود پیش میرود . تاثیرگذاری خوب بازیگران و کارگردان به گونه ای است که شوک واقعی در تماشاگر درباره پایان نمایش رخ میدهد. اما شوکه شدن تماشاگر با قطع و وصل نمایش، هم طولانی می شود ( شوک طولانی بیمار احتمال مرگ دارد!) و هم تکرار آن ، تاثیر شوک را تشدید میکند. مطمئن نیستم ماندن در این حالت فایدهای برای سیرنمایش و ارتباط آن با تماشاگر داشته باشد.
۵- هر نمایشی میتواند آینه جامعه و فرهنگ خود باشد. چرا آنتیگونهها به صحنه نمایش خود نمیرسند؟ مگر دیگرانی که از جنس آنتیگونه نیستند میتوانند جای خالی او را در صحنه زندگی پر کنند؟
جامعهای که مانند نبودن آنتیگونه در صحنه نمایش، زن در آن غایب است، (جامعه یعنی خانواده، مدرسه و دانشگاه، یعنی صنعت، کشاورزی و بازرگانی، یعنی هنر، یعنی رسانه و …) جامعه بیمار و ناقص و معیوبی است. دختری که به نمایش نمیرسد، کجاست ؟ این نمایش، آسیب و زخم و درد نبودن آنتیگونهها را پیش چشم ما محسوس میسازد.
از همه کسانی که با تلاش هنرمندانه خود در پشت و روی صحنه، این نمایش را تولید و ارایه کردند، بویژه نویسنده وکارگردان و بازیگران ارجمند قدردانی میکنم. سپاس که مرا خواندید.
آدرس اینستاگرام :
_alishafagh@