فلک را ندانم چه دارد گمان
که ندهد کسی را به جان خود امان
کسی را اگر سالها پرورد
درو جز به خوبی دمی ننگرد
چو ایمن کند مرد را یک زمان
از آن پس بتازد برو بیگمان
به تخت اندر آرد نشاند به خاک
از این کار نی ترس دارد نه باک
به مهرش مدار ای برادر امید
اگرچه دهد بیکرانت نوید
شاهنامه ( خردنامهی حکیم توس )