درخشان.
چه در متن که به زیبایی دیدیم این نامی که مانده حرف میان مردم بوده نه حرف زنان اون واقعه. همانطور که تهمینه فریاد میزد حقیقت این ماجرا نزد من است. روایت های مختلفی که رفته رفته مخاطب رو بیشتر درگیر میکردند تا در آخر با حقیقت ماجرا روبرو شوند.
و چه در اجرا. از بازیها و فراز و فرودهای دائمشون (به شخصه رستم رو از بقیه بیشتر دوست داشتم) تا نور و گریم و لباس خلاقانه و دقیق شخصیتها (مثل صورت خشمگین رستم و دوچهره زن جنگجو) .
و اون چیزی که این نمایش رو برای من ماندگار کرد، اجرای گروه موسیقی و آواز روحنواز خانوم شمس بود. دست مریزاد واقعا لذت بردم.
تشکر میکنم از تمام کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن
«که مردان مردن میدانند و زنان زندگی» آزاد باشید.