به نظرم مرگ هم مثل آمپول زدن میمونه. سه بار میگی میو، میو، میو و تموم میشه.
خاور رو من نمیبخشم و ایمان رو قانون.
ولی مسئله ای که هست اینه که نمیشه یکطرفه به قاضی رفت. این چیزی که ما دیدیم فقط یک سمت هر ماجرا بود. کاش شخصیت های دیگه بعد از رخ دادن هر قتل بیشتر تو اون داستان نقش داشتن و فقط به نبودن یکسالشون بسنده نمیشد. البته که ارتباط روایت ها و شخصیت ها با هم جالب بود.
سوای بحث قضاوت، دیشب به این فکر میکردم که چقدر زندگی ها میتونن روی هم تاثیر بذارن. چقدر راحت میتونن خراب بشن. چقدر راحت میتونن تموم بشن. و چقدر زندهها بیشتر از اون چیزی که فکر میکنند عاجزند. بعضی وقتها فقط فرصت میکنن بشینن، سه بار بگن میو و منتظر بشن تا این کابوس تموم بشه.
البته هزاربارم بگی میو میو نیمساعت تاخیر بازم اذیت کنندس.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید