دیالوگ های ابتدایی مهدی چی بود؟ با اون دیالوگ ها اونقدر گریه کردم که تا آخر نمایش نتونستم بخندم. آخه پسر منم آبان 401 فوت کرد. پسرم پلیس بود و به مقوله مرگ خیلی قشنگ نگاه میکرد. من شاگرد استاد نفر هستم, واحد 46
نمایش دور دارای موقعیت ابزورد در قالب کمدی می باشد.نمایشنامه ابزورد منطق را واژگون می کند و از اتفاقات غیر منتظره و غیرممکن لذت میبرد. مانند اتفاقی که برای مهدی افتاد و دیگر بازیگران سعی داشتن با بازی های دقیق و به جا موجب سرگرمی مهدی, خودشان و تماشاچیان شوند.در ورای هر سکوت بسیار حرف ها نهفته بود. یک دیالوگ در نمایشنامه خنده در طبقه بیست و سوم نیل سایمون هست که لوکاس بریکمنه می گفت, یک جمله واقعا خنده دار داشتم که متاسفانه مکس وسط اون جمله سرفه کرد و هیچ کس تو آمریکا اونو نشنید....تمام آینده ام بسته به اینه که یا یه صدایی برای بیان طنزم پیدا کنم...یا یه درمونی برای سرفه های مکس, و دیالوگ ها در این نمایشنامه بقدری زیبا نوشته شده و ادا میشد که متاسفانه در قهقهه های تماشاچیان گم میشد, ... دیدن ادامه ›› هر اندیشه ای متاثر از تاریخ است و وقایع تاریخی, اندیشه ی هنرمندان را سمت و سو می دهد. یکی از این وقایع مهم جنگ است, جنگ ی که بر هر هنر و مخاطبینش نیز تاثیر گذاشته است.در کامنت ها خوانده بودم که جنگ و مصائب آن از جنس کمدی نیست, مگر نه اینکه بعد از هر گریه ای خنده می تواند باشد. یعنی در جبهه رزمندگان نمی خندند؟ بعد دفن عزیزان, بازماندگان همیشه عزادار باقی می مانند؟
تنها داستان هایی که مخاطب را معلق نگه می دارد, می تواند او را تا انتها نگه دارد. صحنه ها فوق العاده و پر از تعلیق بود که به آرامی حس ترس را منتقل میکرد.برای ایجاد تعلیق حتما باید اطلاعاتی به مخاطب ارائه داد که همه کرکترها این حس را در وجود مخاطب بوجود می آورند.
متن, بازی ها, اتفاقات, نور, صحنه, لباس ها کاملا واقع گرا بود. نویسندههای داستانهای رئال یا
واقعگرا با الهام از واقعیتهای زندگی شخصی یا جامعه مینویسند وباید یه خسته نباشید هم به نویسندههای روسی گفت که نقش خیلی مهمی تو این سبک داشتن
با عرض پوزش در شب اجرا چون تحت تاثیر دیالوگ های ابتدایی مهدی واقع شده بودم نتوانستم نظر خودم را مکتوب کنم. با تشکر از استاد وحید نفر و گروه پر از انرژی نمایش دور