رفتم تا اثول فوگارد را ببینم وحال وهوای بکتی نمایشنامه سلام،خداحافط ونگاه اگزیستانسیالیستی اش به زندگی. با شخصیت های مایوس ،تنها ونا امید که از همان ابتدا که نمایش اغاز می شود ،پایان می گیرند.من امده بودم تا شاهد یک تراژدی عصر نوین باشم.نمایش شروع شد.ولی با دراماتورژی یاراحمدی.اشکالی هم نداشت که خوب هم بود..طرح داستانی،حکایت همان خواهر وبرادر فوگارد بود که سالها از هم دور افتاده بودند وفاقد پیوندهای عاطفی با یکدیگر.وحالا دختر امده بود تا طلبش ر اکه شاید بهای زندگی از رفته اش باشد بستاند..همه چیز خوب پیش رفتتا صحنه پایانی نمایش که یک اتفاق پیش بینی نشده وبرخلاف حال وهوای نمایشن انرا تبدیل به یک کمدی تلخ کرد .شاید بگوئید خب کمدی است دیگر.دراماتورژ حق داردو.رخداد هم بی مقدمه نبود.دلیلش هم وجودعصای پدر در تمام طول نمایش بر صحنه بود .اما این جواب من را قانع نمیکند.وصد البته از توانمندی شهاب حسین پور نمی کاهد.
طراحی مناسب صحنه که زندگی طویل وخالی وتهی را تداعی میکرد.همراه با بازی هوشمندانه بانور که با دورشدن پرسناژها از یکدیگر. قوت میگرفت وبا نزدیک شدن انها به یکدیگر،تحلیل میرفت.همراه با موسیقی زنده که ضرباهنگ مناسبی به کار می داد.وافکت باران که در طول نمایش اشک می ریخت.باضافه بازی درخشان مهدی فریضه که جای افرین دارد وحس خوبی که ایفای نقش هستر توسط. هدیه آژیدهاک به تماشاگر می داد.همه وهمه حکایت از شعور وذوق نمایشی کارگردان،شهاب حسین پور داشت .