من حلما بهشتی هستم
در حال حاضر سعی میکنم دانشجوی رشته ی نقاشی و بازیگر تئاتر باشم
دوره ی بازیگری ، کارگردانی و خلاقیت در بازیگری هم در زمینه ی تئاتر و هم سینما گذروندم که هرکدوم به مدت یک تا دوسال طول کشید
قبل از اینکه وارد محیط کلاس بازیگری و صنعت نمایش بشم ، حدود ۵-۶ ساله بودم که ۲ تا سریال یه اسم های ( میوه ی ممنوعه ، عملیات ۱۲۵ ) بازی کردم
اولین اجرای بازیگری من روی صحنه ی تئاتر "ترین حرفه ای " در سالن هیلاج بود و بلافاصله بعد از اون ، نمایش "قلندرو" سالن شهرزاد که هردو به کارگردانی اقای امیرعلی ابراهیمی به روی صحنه رفتند و باعث شدن من با تجربه هایی که کسب کردم اینجا باشم ، در نقش مهسا ، کرئا و معشوق .
اول ذکر کنم که اجرای ما درواقع نمایش
... دیدن ادامه ››
در نمایش هست
من با سه تا کاراکتر مختلف در تلاشم که بُعد های مختلف دنیایی که ساختیم رو نشونتون بدم
مهسا بازیگر نمایشی هست که قراره نقش کرئا و معشوق رو بازی کنه
کرئا همون طور که از این دیالوگش میشه حدس زد ( اسکیپیون، تو را نومید کرده است و نومید کردن روح یک جوان جنایتی است بالاتر از همهی جنایتهایی که تاکنون مترکب شده است ) بر این باور هست که انسان قادر به بی انگیزه زندگی کردن نیست و اگه بخواهیم نتایج منطقی دنیارو الویت قرار بدیم هیچوقت نمیتونیم زندگی کنیم و خوشبخت باشیم
با این حال
همونقدر که مایل به زندگی کردن هست گاهی میتونه ترسو و سرسری تصمیم گیری کنه
( بهرحال اگر بخواهیم در این دنیا زندگی کنیم باید به نفع آن رای بدهیم)
ترجیح دادن راحتی به ریسک کردن علیه چیزهایی که توی ذهن نهادینه شدن
معشوق نقش دوم مهساست
که رفته ولی هنوز توی ذهن عاشق هست
و در نهایت مهسا که با تمام اتفاقایی که باعث شدن دلش نخواد اونجا باشه
باز هم سعی میکنه روی صحنه به اندازه ی معشوق وحشت زده و غمگین و به اندازه ی کرئا عاشق زندگی باشه
نقطه ی اتصال این ها برای مهسا تناقضون توی هم دیگه است
و نقطه ی اتصال این سه تا برای من هیجان هر کاراکتر توی دنیای خودشه
این توضیحات من درباره خودم و نقشم بود ، ممنون که وقت گذاشتین و تا اینجا خوندین
من شمارو به دیدن نمایش "بیداری کالیگولا" دعوت میکنم و منتظر شنیدن نقد ها و نظر هاتون درباره ی این کار هستم .