یه نمایش کمدیِ غمگین، که یادمون میندازه غم و شادی برعکس آب و روغن میتوانند با هم مخلوط شوند.....
بازی های بسیار خوب و عالی، واقعا لذت بردم از هنر بازیگری بدون اغراق هر دو بزرگوار
دکور جالب و جذاب
موسیقی متن نه چندان همراه و بعضا بی ربط
متنِ عالی.....
در کل شب خوبی رو برام رقم زد
به عنوان یه تماشاچی عام برداشت ها و احساسات خودم رو از لحظه های نمایش به اشتراک میذارم:
- شروع شاد بعد یه فلش فوروارد به آینده تلخ و دوباره بازگشت به لحظات شاد (تو لحظه ای که به آینده تلخ رفتیم و بعد برگشتیم دوباره
... دیدن ادامه ››
به زمانِ شاد حال، ناخودآگاه یاد جمله ای از حسین معروفی تو کتاب سال بلوا افتادم:مگر نمیشود آدم سالهای بعد را به یاد بیاورد و برای خودش گریه کند… ؟!) و پایان تلخ....
چرخه تکراری امید، نا امیدی، امید و باز ناامیدی...
زندگی هر روزه ما در این جغرافیا...
- نوزادی دختر با نام ایران (تمثیلی از این جغرافیا) که امید آورد و کلی رویا برای آینده بهتر و سر انجام بر اثر ناامیدی از زوالش دوستدارانش (مادر) مهاجرت کرد و همسایه خودکشی
- وقتی زن در حال جمع کردن وسایلش برای مهاجرت بود، در یک لحظه غفلتش مرد باتِل عطرَش را برای یادگار برداشت،به قول کتلین تسارو تو کتاب کلکسیونر عطر یا همون The Perfume Collector:
عطر یعنی باز آفرینی خاطره ها با رایحه، یه شعره در فوری ترین شکل ممکن، و شاید تنها چیزی که از عزیزان در جانمان می ماند.
آنا گاوالدا در گریز دلپذیر مینویسه عطرها بیرحمترین عناصر زمین هستند. بیآنکه بخواهی تورا تا قعرِ خاطراتی میبرند که برای فراموش کردنشان تا پایِ غرور جنگیدی...
فراموش نکنید عطرها روانگردان هستند.
- زن: چایی را گرم کن زیرش رو خاموش کرده بودم،
مرد: وقتی خونه سرد باشه باید چایی رو هم سرد نوشید.
یه جایی تو مجموعه کتابهای پاندای بزرگ و اژدهای کوچک نوشته جیمز نوبری، میگه:
بهترین چیزی که با چای میچسبه، یه دوست خوبه....
-مرد: احساس میکنم رو تردمیل می دوم، به هیچ جا نمیرسم، یه لحظه وامیستم نفس تازه کنم ۷ - ۸ متر عقب میفتم،
این تجربه زیسته همه ماست در این جغرافیا تمام ما در حالِ بوییدنِ بدنِ عریانِ نابرابری و رنج هستیم. فقط برخی روی بغضهای مداوم خودشون جلد خنده میچسبونن. که خوشحالیم؛ مثلا!!
- خودکشی زن همسایه،
شاید... فقط شاید... بشه حق زندگی کردن رو از انسانها گرفت، ولی حق مردن رو هرگز نمیتوان.
اما تکه های طنزِ طول نمایش:
طنز سلاح بُران انسان های بی سلاح است، نوعی انقلاب صلح آمیز و آرام که می توان برای خنثی کردن واقعیت های دردناکی که بر انسان تحمیل می شود استفاده کرد.
رومن گاری