از یه جایی به بعد اینجوریه که به خودت (در حقیقت نمایش) میگی: جون مادرت تموم شو، می خوام برم بیرون. خسته شدم!
از یه جایی به بعد تو دلت گریه می کنی و آرزو می کنی که نمایش تموم بشه!
از یه جایی به بعد امیدت به تموم شدن نمایش رو از دست میدی!
وقتی نمایش تموم میشه، باور نمیکنی که نمایش تموم شده و فکر میکنی داری خواب میبینی!!!