سوم شهریور پارسال بود که اسماعیل گرجی با آلنده نازنین روی صندلی های تئاتر شهر میخکوبم کرده بود.یکسالی که گذشت بطرز عجیبی دستم از تئاتر کوتاه
... دیدن ادامه ››
بود. "دوباره بازی" سومین تئاترم بعد از این وقفه یکساله بود و امشب بعنوان سومین ملاقاتی وارد سالن شدم.درماندگی در ملموس ترین شکل به رخم کشیده شد.و البته خفقان.و ترس.و استیصال. در میان صحنه نشستی اما کاری جز خیره ماندن به صفحه اسامی ازت ساخته نیست. که شاید صبح که برسه اسم بعدی که خونین میشه اسم تو باشه.خیالت که راحت شد خیلی سریع خط خورده ها رو فراموش میکنی.اونجایی دردت میاد که میفهمی مهم نیست چقدر تو بازی مونده باشی در آخر همه شهروندان یک سرنوشت رو شریک میشن.
و درود به تمرکز و اعصاب آقای گرجی که وسط صحنه دویدن ها و سر و صداهای پسر بچه ای که بدون همراه در ردیف های کناری نشسته بود ذره ای از تمرکزشون کم نکرد؛ هر چند که اعصاب و روان مارو مشت و مالِ خوبی داد.
+چه بوی تعفنی پیچیده بود پشت درهای سالن.
+در قسمتی که صدای اذان پخش شد ،چقدر جای خالی فریادهای بردیا رحمتی در انتهای نمایش مائوزر حس میشد :)