اول از همه ممنون از همه دوستان که با نقداشون کمک کردن فهم بهتری از کار داشته باشم ولی بعد سه بار دیدن واقعا بعضی جاهاش برام گنگ مونده مثلا امشب توجهم خیلی زیاد جلب اون ماگ سفید شد که دوبار شکسته شد بعدم بین بازیگرا جابجا میشد یا خاروندن دستها یا مثلا توجهم جلب شد به قسمت ورود و خروج به سن که یکی از دوستان هم اشاره کردن چرا دوتاس من امشب به این نتیجه رسیدم که ورودی سمت راست خیال کارگردان بود و ورودی سمت چپ ورودی واقعی بود... البته نمیدونم واقعا باید بشینم دوباره نظرارو بخونم!!
.
ولی اونجایی که آزاده صمدی داد میزد کی حاضره کمکت کنه میخواستم بگم من من بعدم پاشم برم آلنده رو بغل کنم بگم پاشوووو مرد پاشوووو تو حقت بیشتر ازیناس... ولی خب متاسفانه نشد :))
.
و اینکه امشب اونجا که کارگردان گفت "من آلنده ام" یاد ضجه های مهدخت مولایی افتادم که میگفت "من بلانش نیستم" چقدر شباهت و در عین حال تفاوت های این دو کار برام جالب و لذت بخش بود.
.
و قانون ششم که به نظرم تلخ ترین قانون بود: داستان نمایشت داستان زندگی توئه...