دومین شب اجرای «نمایش برف سیاه»... من دوستش داشتم و اگر ساعتش انقد دیر نبود و انرژی بیشتری داشتم، احتمالاً حتی لذت بیشتری میبردم.
این نمایش کلاسیک، خط سیر سادهای به سبک رایج داستانهای روسی داره که البته گاهی هم غیرخطی میشه، پس من بهشخصه انتظار ریتم خیلی تند و کارهای عجیب و غریب و غیرمعمول یا فراز و فرودهای زیاد رو نداشتم؛ اما درکل نوع روایت داستان برای من هنرمندانه و غیرخستهکننده بود و کشش لازم رو ایجاد کرد و پیامشو بهخوبی انتقال داد.
قسمتهای ریزی هم برای خنده گرفتن از نوع شرافتمندانهش درنظر گرفته شده که شاید من تو مودش نبودم و خندهم نمیاومد.
من بازی تمام بازیگران رو پسندیدم؛ اما مطمئناً نقش اصلی (مقصوداُف) برای من جذابیت بیشتری داشتن: بیان، زبان بدن، میمیک صورت، نگاهها و حتی سکوتشون خبر از تسلط زیاد
... دیدن ادامه ››
ایشون میداد.
در درجهی بعدی، انتخابم نقش خانم خدمتکاره: چقده نازن و مسلط.
دوستی اشاره کردن که گاهی جملات اداشده توسط بازیگر مردِ همراه خانم کارگردان (کلاً بخش حفظ و یادآوری اسامی حافظهی من خرابه!) گنگ و نامفهوم بوده.
*(از اینجا بعد هم از نظر من اسپویل نداره؛ اما اگه اسپویل داره بگین لطفاً اشاره کنم برای آیندگان)*
دکور رو دوس داشتم، بسیار متناسب بود. از میزکار گرفته تا کمد و حتی قالیچهی کوچک وسط. چیز خاصی برای تغییر به نظرم نمیآد. شاید اگر جعبهی اسلحه چوبی که کاملاً در صحنه حضور پیدا میکرد از جنس چوب بود، اون صحنه قشنگتر میشد.
اون لوستر سمت چپ صحنه هم بهقدری پایین بود که در صحنهی اول در هنگام صحبتکردن سرباز، نیمی از صورت ایشون، و فکر میکنم در صحنهی بعدی نیمی از صورت خدمتکار رو در سایهی خودش قرار داد که البته شاید ناگزیره، چون این چراغ در اواخر نمایش کارکرد خودشو خواهد داشت.
درمورد نورپردازی هم که حضوری صحبت کردیم و از شبهای دیگه حتماً حله.
اما حس میکنم بدون وجود مشکل فنی، نورپردازیای ساده و قابل قبول و متناسب با داستان وجود داره.
بهنظرم شاید اگر قسمت فیدبک داستان (یادآوری واقعهای خاص توسط نویسنده که بهدلیل اسپویل اسم نمیبرم) با تغییر رنگ نور، مثلاً یه نور سرد همراه بود، اون حس رو بهتر منتقل میکرد. بازم البته من تخصصی ندارم و حسی میگم.
درمورد طراحی لباس نظر خاصی ندارم. در مورد نویسنده و خدمتکار واقعاً خوب بود؛ اما درمورد خانم کارگردان تئاتر، روم به دیوار، بیشتر منو یاد ربدوشامبر تنگ و چیندار انداخت. کاش لباسی از جنس سنگینتر و دوختی باابهتتر درنظر گرفته میشد. مخصوصاً اینکه درمورد شب مهمونی هم تغییر لباسی رو از این نقش شاهد نبودیم و کلاه استفادهشده بهجز افزایش ارتفاع، ابهت خاصی رو ایجاد نکرد.
لباس همراه خانم کارگردان هم انگار سایزشون نبود، مخصوصاً جلیقه.
در آخر اینکه این اجرا عوامل دوستداشتنیای داره که از این بهبعد احترام وافر من رو با خود خواهند داشت. دمتون گرم که انقدر به تئاتر علاقمندید، در قبال مخاطب احساس مسئولیت دارید و اینطور درمورد ناهماهنگی و تأخیر سالن پیگیرید و همینطور درمورد کیفیت اجرا. با همین رویکرد، حتماً موفقیتهای زیادی در انتظارتونه.