در قلب من جاییست
شبیه یک سیب سرخ
که هر وقت آنرا گاز می زنی
خنده هایم شیرین می شوند
و مورچه های خاکستری چشمانت
در امتداد لبهایم، لانه می سازند.
در قلب من جاییست
شبیه یک درخت سیب،
که هروقت آنرا تکان می دهی
درد می پیچد در رگهای بی جان باغچه اش،
و فرو می ریزند سیب های کرم خورده
... دیدن ادامه ››
و هرزه
از شاخه های گرسنه ی گیاه بر خاک؛
در قلب من جاییست
که هر وقت به آن وصل می شوی
همه ی سیب های سبز، قرمز می شوند
و تمام ساقه های بی بار شهر
عطر شکوفه ی سیب می پراکنند.
در قلب من جاییست
زندانی میوه های نارس
تنگ می شود گاهی، در ازدحام سیب های نیمه؛
برایم صندوقچه بیاور، خوب ِمن
صندوقچه ی دلت را؛
سیب های گاز زده را بردار و بار بزن؛
دریا یا بیابان، فرقی نمی کند،
برویم.
از: ز.ک