خماری را دیدم. به جانم نشست . چقدر ساده و واقعی بود. به دور از شعارزدگی و عرض اندام و کلمات قلمبه سلمبه .
نویسنده چه خوب و عمیق آدم های جهان واقعی را دیده و شنیده بود و به تصویر کشیده بو،. بی هیچ قضاوتی و صدور حکم و بیانیه ای ...
صحنه، نور و موسیقی هم ساده و بی تکلف بود. همه چیز مینیمال ولی زیبا.
بازیگران بیشتر راوی قصه هایشان بودند . بازی هایشان هم مینیمال بود ولی دقیق و تاثیرگذار .
انتخاب نقش ها و شخصیت پردازی کاراکترها نیز بسیار درست، دقیق و به جا بود .
خلاصه اش کنم، نمایش خماری، به روح و قلب و جانم نشست و نمایش خوب یعنی همین!
من چند سال پیش نمایش "روزهای بی باران" از همین نویسنده و کارگردان را دیده بودم که همینقدر ساده ، خوب و زیبا بود ، اما اگر بخواهم مقایسه کنم، به نظرم خماری قصه زیباتری داشت .