در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مسعود شامی درباره نمایش تَرَقُب: سلام به دوستان خوب تیوالی امیدوارم که حالتون خوب باشه توی این روزها
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 16:39:31
سلام به دوستان خوب تیوالی
امیدوارم که حالتون خوب باشه
توی این روزهای سخت، به سختی تونستیم نمایش (تَرَقُّب) رو آماده‌ی اجرا کنیم
به خاطر برخی مشکلات (که قصد ندارم توضیح بدم) ما برای نمایشمون تبلیغ گسترده‌ای نداشتیم و دلگرم هستیم به حمایت‌های شما. امیدوارم که از سمت شما حمایت بشیم و نمایش ما رو برای دیدن انخاب کنید. حتما لحظات خوبی رو در کتار هم خواهیم داشت.
پیشاپیش از همگی شما تشکر میکنم
.
مسعود شامی
نویسنده و یکی از کارگردانانِ نمایش
آقا من الآن این نمایش رو هیچ‌رقمه نمی‌تونم تو برنامه‌ام جا بدم، و این بده??????
۰۴ اسفند ۱۴۰۰
بعد از شروع پاندمی کرونا به همراه یک دوست برای اولین بار راهی تآتر شهر شدیم. ساعت شش بعد از ظهر از محله پاسداران حرکت کردیم و ساعت هفت و نیم به دربهای بسته سالن سایه رسیدیم، خوشبختانه بلیط فروش مارا به سوی سالن قشقایی رهنمون شد و ناباورانه با اجرای بسیار ناب سه زن روبرو شدیم، "ترقب". کارگردان و نویسنده کار که جوانی حدودا سی ساله بود بطور اتفاقی حین خروج ملاقات کردم ولی پیش از نوشتن این نقد کوتاه راجع به او تحقیق نمیکنم تا تحت تاثیر قرار نگیرم.
بمحض استقرار روی صندلی ها پخش موسیقی الکترونیک و نورها و صدای زنگ تلفن بلافاصله انسان را از فضا و ازدحام شهری دور کرده و و به داخل ذهن نویسنده فرو برد. سه زن در نورهای موبایلشان همزمان شروع به صحبت کرده و با خطاب قرار ندادن یکدیگر و جملاتی که گاها در پاسخ به یکدیگرند خبر از نمایشنامه ای مدرن و مفهومی میدهند، مادر از لزوم بازگشت فرزندش به خانه گفته و دختر در جواب مادر دیگری در آنسوی خط از رفتن میگوید و بر لغت خانه مدام تاکید میشود.
سه زن در سه نقش بازی کردند؛ یکی میانسال با صورتی استخوانی و چشمانی نافذ در لباس سوگواری و در نقش مادر، دوم دختری ... دیدن ادامه ›› جوان در سفری دور از خانه و مادرش و در تلاش برای شناخت خود و سوم زنی چادری در نقش ندیمه و همدم مادر که تلقی از نسل مادربزرگ هم برای من داشت.
داستان :
مادر در زیرمین خانه در حال نیایشی کهن به درگاه خداوند است، برای پسری که سالهاست همچون هابیل به همراه برادر بزرگش خانه را ترک کرده و بازنگشته. مادر سی و اندی سال در انتظار یک تلفن از جانب پسری است که میداند دیگر باز نخواهد گشت اما وسواس گونه خانه را هرگز ترک نمیکند. دختر به خانه مادر میرسد درحالیکه سعی میکند از طریق موبایلی که آنتن نمیدهد با مادرش صحبت کند اما خوب آنتن نمیدهد. داخل خانه مادر تو در تویی است که برای رسیدن باید بطور مداوم دختر در حرکت باشد. او با مادر گفتمانی توامان با حرکات بدن دارد که با ضرباهنگ کلمات مادر هارمونی میابد و گاه همچون عروسکی توسط او ازین سو به آن سو کشیده میشود.
بازی پیچیده ای با ترکیب لغات میشود طوری که گاه احساس میکردم لغات اگاهانه از مفاهیم وابسته بدان دور میشوند و گاها بسادگی در حین بروز احساسات مادرانه ی مادر تبدیل به لغاتی از جنس آذری میشدند در حالیکه من آذری خوب نمیدانم. تعویض نقشهای مادر و دختر در زمانهایی کوتاه بعنوان تکنیکی در ادبیات مدرن علاوه بر زیرساخت روانشناسانه آن بسیار خوب بکار رفته و توی ذوق نمیزند. مادر دختر را با پا پس زده و با دست پیش میکشد و در رقصی آیینی کلماتی را مدام تکرار کرده و چنان مویه میکند که مو بر تن انسان راست میکند و ان لحظه ای بود که در میانه کار میخواستم از جا بلند شده و برای این بازی از عمق جان بازیگر زن کف بزنم ولی طبیعتا خودداری کردم. مادر اشعار دارد که گاها در چرخه تکرار زمان گیر میکند و دختر را با خودش همراه مینماید، یکبار هر دو در این چرخه تکرار اسیر شده و تلاشی نفسگیر برای رهایی توسط هر دو اغاز میگردد که در یک لحظه اوج و قبل از خروج، نفس را برای لحظاتی در سینه دختر و تماشاگر حبس کرده و نهایتا مادر است که به فریاد میرسد.
زن سوم از همان لحظه ورود میانه خوبی با دختری ازنسل سوم نداشته و به او بدبین است و مادر را نیز بر حضر میدارد. زن ساده ایست که محبوبی به نام هادی دارد، هادی جنوب کار میکند.هادی تبلور تمام آمال زن چادری است و در انتهای یک گفتمان طنز گونه زن از خود میپرسد : " من کی ام؟" سکوت برای لحظاتی برقرار میشود؛ زن، مادر، دختر و تماشاگرها جملگی ازین پرسش خودشناسانه بهت زده میشوند.
مادر و دختر در مکالمات سیر و سلوکی عارفانه دارند و در تمام لحظات این مکالمات دیالکتیکی، حرکاتی کاردیوگرافیک و زیبا برقرار است و نشانگر نوع تعاملات حسی بین بازیگران ؛ چه زمانی که مادر دختر را بسوی خود میکشد و یا از خود میراند تا او در تو در توی خانه که مفهومی محراب گونه داشته و با مستطیل کوچکی نمایش داده شده با طنازی در حال طی طریق باشد، و وجود نشانه های فراوان از جمله حیاطی شش ضلعی که محیط بر خانه است.
در هیچ یک از مکالمه ها بازیگران به یکدیگر نگاه نمیکنند، سوی نگاهها موازی است ولی متقاطع نمیشود. انگار گفت و گوها میتوانست بین هریک با دیگری صورت گرفته یا حتی در زمان دیگری رخ داده باشد. ناهید (دختر) تاکید میکند مادر دیگر نباید در انتظار پسری بنشیند که حتی نمیداند اگر بیاید به او چه میخواهد بگوید و این را با یک تلفن جعلی اثبات میکند، انگار این عشق از هان بدو امر مجاز بوده اما مادر عشق پسر بزرگتر را پس زده و هرگز نمیپذیرد او تا ابد مقصر خواهد بود، مادر از پذیرش طفره رفته و دختر در خطابه ای فمنیست گونه از او میخواهد برای خودش بعنوان یک انسان ارزش قایل شده و از خانه خارج شود. اما مادر نشان میدهد که عشق سر سازش با منطق او و انسان مدرن اومانیستی اش را ندارد. مادر در پاسخ بر سر دختر فریاد میکشد و او را تحقیر میکند. او هم نمیتواند و نمیخواهد دختر را قانع کند، ردای پیغمبرگونه اش را از تن درآورده به دختر تسلیم کرده و تنها و خسته از صحنه خارج میشود ، حال دختر ردای مادری پوشیده و در میانه مستطیل و در جایگاه او قرار میگیرد.
انسجام نمایشنامه، مبانی فکری و فلسفی در ردای تقابل سنت و مدرنیته، بهره از تکنیکهای نماشنامه نویسی مدرن و تاکید بر رازآلودگی ارتباط مفاهیم کلامی با لغات در دو زبان توانسته در کنار استفاده استعاری از مفاهیم روزمره نظیر تلفن و ارتباطات حاصل آن، بستری بسیار مناسب برای بازیها و حرکات بازیگران فراهم کند، این بستر در ترکیب با تواناییهای بازی این سه زن به تماشاگر القا میکند کلمات از کالبدی واحد جاری میشوند و این سه زن میتوانستند یک نفر باشند.
۱۵ اسفند ۱۴۰۰
am golshan
بعد از شروع پاندمی کرونا به همراه یک دوست برای اولین بار راهی تآتر شهر شدیم. ساعت شش بعد از ظهر از محله پاسداران حرکت کردیم و ساعت هفت و نیم به دربهای بسته سالن سایه رسیدیم، خوشبختانه بلیط فروش ...
بسیار سپاسگزارم از این همه محبت و مهر
و تحلیل زیبای شما
چیزی که منو خوشحال میکنه اینه که به هر آنچه اندیشیدیم دریافت شده و حالا ما یک روح از یک اندیشه‌ایم تا ابدِ هستی، به فهمی مشترک ??✨
۱۶ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید