نزدیک به ده خط برای عکاسان نوشتم و اینکه چطور در شرایط حساس کنونی باید صدای دوربین را بست و عکسها را چک نکرد و چه چه و چه. حتی گفتم که مجموعه ی هزاردستان مرحوم حاتمی انقدر شات نخورد و ثبت تصویری نشد. از خاطراتم نوشتم و دوران مارادونا و آرزوهایمان و ... . نمیدانم چه شد که پرید . باز خلاصه تر نوشتم و نشد و ارسال شد ولی در جایی گم شد و بر روی نظرات کار ننشست بگذریم. دو عکاس شاید سالن را با زمین فوتبال اشتباه گرفته بودند و که کل کار صدای شاتر و نور صفحه دوربینشان لذت دیدن کار را برایم ، برایمان زهر مار کردند. من در مواقع بیکاری نشسته ام نظرات قدیمی اعضا را خوانده ام برایم قابل نیست که از سال نود و هفت اعتراض بوده و کسی رسیدگی نکرده یا گوش نکرد یا هر توجیهی ، آیا در سالن بر سر عکاس کار به تشنج و دعوا نکشیده ؟ واقعا هیچ دلیلی قابل قبول نیست حتی معذرت خواهی های خشک خالی . مارادونا در خاطرات من اعجاز زمین مخملی سبز بود ، آرژانتین و خاطرات ناپل و بارسلون و جامهای جهانی بود و شاید از این به بعد حضور عکاسانی که کفری ام کردن و لذت دیدن و مرور خاطرات و حواشی منحصر به فردش را گرفتند فقط یکی از عکاس های کار که اقایی با کلاه بودند رعایت کردند و حرفه ایی عکاسی کردند و به قول معروف دمشان گرم بگذریم فکر کنم غر زدنم بس باشد اما کار: برای کسانی که اطلاعات فوتبالی ندارند یا دنبال کنند فوتبال نیستند شاید گیج کننده باشد از ترکیبش با داستان های دیگر و اسامی و فلسفه لذت بردم، بازی ها قوی و کامل بودند و لباس و دکور مختصر مفیدش جذاب ؛ نور مناسب بود و داستان از شروع یاد آور خاطرات و داستانها و ... بود. دیالوگهای معرفی شخصیت چیز خاصی نداشت برای من ، هر کسی عضو کانالی، صحفه ایی یا دنبال کنند مرحوم صدر و عادل و فوتبال و روزنامه های ورزشی باید یا عینن شنیده بود یا مشابه به همان ها بود. ولی برایم یک چیزی گم بود یا شد! نمیدانم شاید زیاد غرق در خاطرات شدم ، شاید مزاحمت عکاسان و زور زدنم برای تمرکز بیشتر باعثش شد یا شاید واقعا کم بود ، نمیدانم. در کل خسته نباشید برای اجرا و سلط و بازی از شما و همه عوامل تشکر میکنم.به امید کارهای بهتر و دیدار مجدد