تقدیم به امیر بنکدار عزیز
گاهی اوقات دلم می گیرد.
نگاهی به گذشته می کنم، نگاهی به حال و نگاهی به آینده.
به گذشته نگاه می کنم،
گویی هیچ نبوده، به حال می نگرم هیچ نمی بینم،
به آینده رو می کنم، هیچ چیز نمی خواهم.
می خواهم در بالاترین سطح باشم، بالاترین سطح را
... دیدن ادامه ››
گم کرده ام. دلم سرگردان می شود کسی را می خواهم هدایتم کند.
اما عده ای مثل خودم می باشند و عده ای هم سرشان شلوغ. سرگردان می مانم.
برای چه زندگی می کنی؟
از خودت پرسیده ای؟
کسی جوابی نمی گوید.
اگر در همین فضا بمانم می میرم. تمام خلاقیتم را به کار می گیرم. باید از این فضا بیرون بیایم و بدانم چه بکنم.
تصمیم می گیرم با خودم مهربان تر باشم. می فهمم زندگی را خیلی جدی گرفته ام.
دوباره به خودم نگاه می کنم.
می گویم تلاشت را بکن، شریف زندگی کن، وقتت را به بطالت مگذران و بدان کسی که به تو زندگی بخشیده همیشه مراقب توست.
زندگی را زیبا ببین، با دیدن یک درخت یا یک گل لذت ببر و عاشق باش.
آنگاه زندگی برایت معنی پیدا می کند.
29/2/1387
از: مرضیه زهری