یک توقف ایستا و درجا از آقای مجیدی در فرم کارگردانیاش. در واقع این واپسگراییِ ساختاری پس از فیلم «آواز گنجشکها» آغاز شده و در امتداد دوره فطرتشان که از فیلم «محمد رسولالله» شروع و در «آن سوی ابرها» و حالا «خورشید» استمرار و ادامه یافته است، قرار میگرد. ساختار روایی و اساساً فیلمنامه، معیوب و ناتوان از ارائه و اجرای پیرنگهای جاندار و اثرگذار در جانمایه روایت است. بر خلاف آثار پیشینِ کارگردان، فیلم فاقد سکانسهای احساسبرانگیز است و درام عملاً بیشتر از همه فیلمهای پیشین آقای مجیدی در امر ورود به دنیایِ احساسات تماشاگر کمرمق است. تدوین فیلم و شیوه اتصال برخی از سکانسها با یکدیگر نشان از عدم تطابق ذهنیت کارگردان با تدوینگرش (آقای حسندوست) دارد و موسیقی فیلم نیز هرگز در القای شورِ احساسی سکانسهای دراماتیک فیلم کامیاب نیست. هرچند بازی گرفتن آقای مجیدی از نابازیگران همیشه تمجیدبرانگیز بوده اما در نهایت بازی نوجوانِ نقش اول فیلم نیز ابداً چیزی در اندازههای شاهکار نیست و صرفاً شاهد یک بازی خوب از او هستیم و نه چیزی فراتر از این. عمده تمجیدات و سرمستیهای داخلی پس از نمایش فیلم در جشنواره تا به امروز، پس از دیدن آن برایم نهتنها تعجببرانگیز که باور نکردنی است. آنهمه گریه و زاری در نشست مطبوعاتی فیلم در جشنواره فجر و اینهمه وادادگی و مسحور شدنِ منفعلانه مخاطبِ ایرانی (که روز به روز ذائقه بصریاش نازلتر و بیشتر مستحیل در سلیقه آمریکایی میشوند) حقیقتاً مایه تدقق و تأمل است. با این همه «خورشید» یکی از ضعیفترین آثار فیلمساز شریف و مولف سینمای ایران؛ آقای مجید مجیدی است. به امید ساخت فیلمهایی درخشانتر از ایشان.