23
چندماه پیش مستند (عکاس جنگ) رو دیدم.
مستندی راجع به جیمز ناکتوی.James Nachtwey
بعد از اون مستند تکلیفم با خودم مشخص شد؛من هیچوقت به جایگاهی که میخوام،نمیرسم.
من عکاس های زیادی رو میشناسم.بزرگترین عکاسان جهان.رابرت کاپا،انسل آدامز،هنری کارتیه برسون،هلموت نیوتن،انی لیبوویتز...عکاس هایی که قویترین ترکیب بندی ها رو داشتن،عکاس هایی که مهم ترین لحظات تاریخ رو ثبت کردن،عکاس هایی که برای معتبرترین مجلات از مشهورترین آدم
... دیدن ادامه ››
ها عکس گرفتن.
اگر من جای هرکدوم از این عکاس ها بودم باز هم به جایگاه و موقعیت جیمز ناکتوی غبطه میخوردم.
اگر میگم به جایگاه آرمانی ام نمیرسم.دلیلش اینه که خودم نمیخوام.من نمیتونم و نمیخوام لحظاتی رو که ناکتوی به عنوان یک عکاس پشت سر گذاشته پشت سر بذارم.
توی مستند صحنه ایی بود که من دستم رو روی مانیتور گذاشته بودم تا اتفاقی رو که داشت میفتاد نبینم و عکاس اون اتفاق جیمز ناکتوی بود.
ناکتوی برای عکاسی به جاکارتای اندونزی رفته بوده.تا از وضعیت حاشیهنشین و ریل نشین های شهری توریستی عکاسی کند.او مردی رو پیدا میکنه که پدر یک خانواده است و شغلش گدایی است.مرد یک دست و یک پایش را در حادثهی تصادف با قطار از دست داده و سه فرزند کوچک دارد و روی یک تکه زیرانداز زندگی میکند کنار ریل های قطار.
ناکتوی به نیت عکاسی از همین حاشیه نشین ها به جاکارتا رفته بوده که از طریق یک رابط متوجه میشود که اوضاع سیاسی اندونزی به هم ریخته و احزاب به جان هم افتادن.تصمیم میگیره آشوب ها رو پوشش بده.
دزموند رایت( فیلمبردار آلمانی )که او هم برای پوشش خبری همراه ناکتوی بوده،این اتفاق رو تعریف میکند:عده ای با شمشیر به خیابان ها ریخته بودند و عده ای دیگر را میکشتند.(توی فیلم به طور دقیق اسم میبرد از گروه های معترض اما من الان خوب خاطرم نیست که دقیقا اسم اون حزب ها چی بود)خلاصه مردم به طرز وحشیانه ای به جان همدیگر افتاده بودند.
بعد از کشته شدن سه نفر با شمشیر،نوبت یکی دیگه میرسه.اون شخص پا به فرار میذاره و جمعیت شمشیر به دست به دنبالش می افتند.لحظات انقدر پرتنش و خطرناک بوده که هیچ عکاسی جرات نزدیک شدن به صحنه را نداشته و عکاس ها از فاصله های دور و امن حتی از روی پل،از درگیری عکس میگرفتند اما جیمز دقیقا وسط درگیری بود.دقیقا وسط.
اینطور بگم،ناکتوی انقدر به صحنه نزدیک بوده و قدم به قدم مرد قربانی بوده، که جلوی جمعیت شمشیر به دست زانو میزنه و از اونها میخواد که از جون اون مرد بگذرند.
ناکتوی سه بار جلوی اونها زانو میزنه و به اونها التماس میکنه که مرد رو نکشند.
ناکتوی سه باز زانو میزنه و برای نجات جون اون مرد التماس میکنه.
سه بار.
و این اون مرحلهای هست که هیچ عکاسی هنوز بهش نرسیده.این نهایت اخلاق.
دزموند رایت میگه: در حرفهی ما همه خیلی با هم رقابت میکنند و به وحشیانه ترین شکل ممکن کارشان را پیش میبرند و با سنگدلی میگن،من خبرنگارم به من ربطی نداره و نباید دخالت کنم.اما در واقع اونها منتظرند تا اتفاق رخ بده تا عکس یا خبری تکان دهنده به دست بیاورند.
اگر عکاس یا خبرنگاری صرفا خودش رو یک شاهد و راوی نامرئی میدونه،من نمیتونیم از او ایرادی بگیرم.
اما میتونم اون عکاسی رو که در بحرانی ترین لحظات برای نجات جون یک انسان از جون خودش میگذره و شغل و شهرت رو توی اولویت قرار نمیده رو یک الگوی بی نقص برای خودم قرار بدم.
میدونید که بر خلاف التماس های ناکتوی،آنها اون مرد رو کشتن.
ناکتوی بارها وسط جهنم گیر کرده.در اردوگاههای قحطی زدگان،جنگهای داخلی آفریقا،گورهای دسته جمعی کوزوو،قیام رامالله
و به گفته ی خودش سخت ترین لحظاتش،مواجه شدن با قحطی زده ها بوده.
جیمز ناکتوی رو مردی آروم و کم حرف میشناسند.
و یکی از مهمترین اصل هایی که به اون پایبنده و بهش عمل میکنه،احترامه.
او معتقده که به عنوان یک عکاس باید به مردم احترام گذاشت.مردم عزادار،مردم خشمگین،مردمی که خونه و زندگیشون از بین رفته.برای عکاسی از اونها فقط باید با احترام باهاشون رفتار کرد.
میخواستم چندتا از عکسهای ناکتوی رو هم بذارم،ولی بنظرم اگر دوست دارید خودتون سرچ کنید و ببینید چون مشهورترین عکسهای ناکتوی همزمان غمگین ترین و خشن ترین های مجموعهاش هستند و به همین دلیل نمیخوام بی مقدمه با اون عکسها رو به رو بشید.
James Nachtwey