::::: پیدا کنید پرتقالفروش را :::::::
یکی از کاراکترها داره یه جوک برای بقیه تعریف میکنه:
- برادرزنم یه پسرعمو داشت که
... دیدن ادامه ››
داییش یه پدرزن داشت که پدربزرگِ پدریش دفعه دوم ازدواجش با یه دختر بومی ازدواج کرده بود که برادرش توی یکی از سفرهاش با یه دختری آشنا شده بود و عاشقش شده بود و از اون پسری به دنیا آورد که با یه زن داروخونهچیِ بیباک ازدواج کرد، که کی بود؟ خواهرزادهٔ سَرناویِ گمنامِ نیروی دریایی بریتانیا که پدرخوندهش یه عمه داشت که اسپانیایی رو روون حرف میزد و احتمالا از نوههای یه مهندس بود که جوونمرگ شده بود و خودش نوه یه مالک تاکستان بود که شراب خیلی بدی میداد اما یه نوهعمو داشت که استوار دوم ارتش بود و خونهنشین بود و پسرش با یه زن مطلقهٔ خیلی جوون ازدواج کرده بود که شوهر اولش یه میهنپرست صادق بود که تونسته بود یکی از دخترهاشو طوری تربیت کنه که اهل پولوپَله بههمزدن باشه و دختره موفق شد با یه شکارچی ازدواج کنه که "راتچـــیلد" رو میشناخت و.... که...
= عموش؟
- نه! نه،نه!
+ عمو نداشت!
- نه...
× خوشگله؟
- نه، نه خانوم
:: "چ" داشت؛ کلمه آخر، چ داشت
- نه، نه آقا
+ نه عزیزم، پولوپَله داشت... که میگفت...
:: راتچـیلد
+ دقیقا راتچیلد
- عرض میکردم: راتچیلد... که برادرش بعد از چند بار تغییر شغل دادن ازدواج کرد و صاحب دختری شد که پدرجدِ پیرِ نزارش عینکی میزد که یکی از پسرعموهاش بهش داده بود که برادرزن یه پرتغالی بود که شهردار یه شهر جوون بود که پسر نامشروع یه آسیابون بود که چندان فقیر نبود و برادرشیریش دختر یه دکتر سابق دِه رو به زنی گرفته بود که خود دکتره برادرشیریِ پسر یه شیرفروش بود که خودِ شیرفروشه پسر دانشجوی یه دکترِ یه دهِ دیگه بود که سه بار پشت سر هم ازدواج کرده بود و این زنِ سومش...
:: عذر میخوام، من یه چیزی رو عرض کنم؛ چون من این زن سومشو میشناسم...
+ عه؟
:: بله! باهاش یه سر و سِرّی داشتم آخه [رو به همسرش] عزیزم گذران سگیای بود و زندگی شاهانهای...
- عرض میکردم: زن سومش دختر بهترین قابله منطقه بود و چون خیلی زود بیوه شده بود...
+ مثل زن من
- عرض میکردم: دوباره با یه شیشهفروش زبر و زرنگ ازدواج کرده بود که دختر رییس راهآهن رو بچهدار کرده بود و بچههه تونسته بود خودش "راه"ش رو تو زندگی پیدا کنه
× عذر میخوام... "راهپله"شو!
+ مثل بازی مار و پله
- عرض میکردم: اون با یه فروشنده دورهگرد چهارفصل ازدواج کرده بود که پدرش یه برادر داشت که شهردار یه شهر کوچیک بود و یه "معلم موبور" رو به زنی گرفته بود که پسرعموش البته با قلاب ماهی میگرفت...
:: با قلاب قلابی؟
- عرض میکردم: یه معلم موبور دیگه که اسم اون هم ماری بود به زنی گرفته بود و برادرش هم با یه ماری دیگه که اون هم معلمهای موطلایی بود عروسی کرده بود...
+ اصولا اگه ماری موبور نباشه ماری نیست!
:: قطعا
× درسته
- عرض میکردم: پدرش زیردست یه پیرزنه توی کانادا بزرگ شده بود که خواهرزادهٔ یه اسقفه بود که مادربزرگش بعضی وقتا زمستونا مثل هــمــه مــردم ســــــرمــــــا مــیخــورد!!!
×چه لطیفه عجیبی!
+باورنکردنیه
.
.
.
::::::::::::::::::::::::::::
اسم جوکی که تعریف میشه سرماخوردگیه!