دلقک و سایه خدا
پروفسور ونسا مارتین از جمله محققین پیشکسوتی است که در حوزه تاریخ قاجار مطالعات بسیاری انجام داده و سابقه فعالیت در دپارتمان
... دیدن ادامه ››
تاریخ خاورمیانه دانشگاه رویال هالووی لندن را داشته است . همچنین برخی کتاب هایش با ترجمه های مختلفی در ایران به چاپ رسیده است . چیزی که توجه من را جلب می کند آن است که ایشان درباره موضوعاتی تحقیقات کرده اند که کمتر کسی سراغش رفته است . نام یکی از مقالات جالب ایشان "دلقک و سایه خدا : ناصرالدین شاه و احمق هایش " است . این مقاله به تحلیل نقش دلقک ها ( با تمرکز بر کریم شیره ای ) در دربار ناصرالدین شاه پرداخته است . وی معتقد است که حضور دلقک در جوامع اروپایی ، آسیایی و اسلامی رایج بوده و وظیفه داشته اند که به شاه یادآوری کنند که او هم یک انسانی است مانند سایرین و نبایستی غره شود و توهم قدرت خدایی پیدا کند . این مشکل غره شدن شاهانه از آداب درباریان ناشی می شود چون که درباریان نمی توانند با لحن غیررسمی و واقع بینانه مسائل را به اطلاع شاه برسانند و بعضا هم بجای واقعیت ، دروغی می گویند که به مذاق شاه خوش بیاید . لذا لازم است فردی این مرزها را درهم شکند و بدون ابایی شاه را از وقایع روز اجتماع آگاه سازد . اما لازم است که مزاح و شوخی چاشنی این بی پرده سخن گویی شود تا یک وقتی شوکت و پرستیژ شاه زیر سوال نرود . اینجاست که دلقک بودن حکم بندبازی را پیدا می کند چراکه دلقک ها باید هم واقعیت را به اطلاع شاه برسانند به طوری که حمل بر بی کفایتی شاه نشود و از طرفی دیگر هم باید درونمایه طنز داشته باشد تا تلخی واقعیت را قابل هضم کند . چه بسا که ممکن بوده مانند شیخ شیپور مورد خشم شاه هم قرار بگیرند اما با میانجیگری جان سالم به در برند . به گفته ونسا مارتین دلقک ها را دیوانه می دانستند و معتقد بودند که این افراد دیوانه به خدا نزدیک ترند لذا می توانند واقعیت را به راحتی ببینند و به سمع و نظر شاه برسانند البته که این توجیه مصونیت را هم برای دلقک به همراه می آورد چونکه حرف هایی که می زدند دیگر دست خودشان نبود ! خلاصه آنکه دلقک نقش پلی میان نافذین و تصمیم گیرندگان کشور و دیدگاه عموم ایفا می کرد . در این مقاله اشاره شده است که ناصرالدین شاه چهار دلقک مورد علاقه داشته است : 1. حبیب دیوانه 2. کریم شیره ای 3. حاجی کربلایی 4. اسماعیل بزاز
شیخ شیپور هم پنجمین دلقک مورد علاقه بوده که بیشتر در ارتباط با امین السلطان بوده و گهگاهی هم در محضر ناصرالدین شاه حضور داشته است . در این میان کریم شیره ای از شهرت خاصی برخوردار شد که بعد از مرگ وی هم ماندگار بود . تصور می رود که وی یا اصفهانی یا یزدی بوده که به احتمال اصفهانی بودنش بیشتر است . برای لقب شیره ای سه تعبیر وجود دارد : 1. بخاطر شیرینی شوخی ها و مزاحش 2. ممکن است که وی در ابتدا شیره فروش بوده 3. رنگ پوست وی شبیه کسانی بوده که شیره تریاک می کشیدند ( گرچه که خودش این کاره نبوده است ) خلاصه آنکه شهرتش به دربار نیز رسید و سرگروه دلقک ها شد و سرپرستی نقارخانه نیز به وی محول شد . وی همچنین به دقت ناظر رفتار درباریان بود و کنایه هایی به آنان می زد که تلخی اش تا مدت ها می ماند . در مورد پیشینه خانوادگی کریم شیره ای اطلاعاتی در دسترس نیست اما سایر دلقک ها پیشینه ها ی متفاوتی داشتند . اسماعیل بزاز پرده دوز بوده ( وی در آخر عمر از دلقکی توبه می کند ) . شیخ شیپور نیز پیشینه مذهبی داشته ، قرآن را خوب قرائت می کرده و اذان را هرجا که بوده به موقع می خوانده . در حقیقت کوناگونی پیشینه در میان دلقک ها رایج بوده اما نکته قابل توجهی که ونسا مارتین مطرح می کند آن است که پیشینه دلقک ها به متنفذین و صاحب منصبان دربار برنمیگردد . آنان هیچ زد و بندی نداشته و بر اساس استعدادها و علایقشان به دربار می رسیدند . نقش آن ها نجات دادن شاه از غرور و ضعف هم در برابر چشمان خدا و هم در برابر چشمان مردم بود . دلقک ها سیاستی را پایه گذاری نمی کردند اما در پیش بردن یا از کار انداختن سیاست ها نقش داشتند . برای مثال هنگام تاسیس فراموشخانه کریم شیره ای از سوی دربار تشویق شد که به ترویج آن بپردازد اما به محض آنکه ناصرالدین شاه فهمید که این مجمع با جمهوری خواهان در ارتباط است احساس خطر کرد و کریم شیره ای مسئول تمسخر اعضای فراموشخانه شد . داستان هایی در خصوص فضای فاسد جنسی این مجمع وجود دارد که معلوم نیست صحیح است یا آنکه دست مایه تمسخرات کریم شیره ای بوده است . ونسا مارتین مدعی است که خود ناصرالدین شاه هم می دانسته که حضور دلقک ها تا چه حد ضروری و نقش آنان چیست . پیشنهاد می کنم مقاله ایشان را بخوانید و از تحلیل دقیق شان لذت ببرید .
و اما در مورد نمایش ، همانطور که دوستان گفتند اجرای بسیار خوبی است . فکر می کنم مطالبی که بالاتر اشاره کردم رعایت شده است . کریم شیره ای در قالب ها و شخصیت های مختلفی ظاهر می شود و به نظرم بیانگر آن است که یک دلقک می تواند پیشینه های مختلفی داشته باشد اما در نهایت وی بازیچه ای بیش نیست چرا که همانطور که گفتم قدرت پایه گذاری سیاست و تغییری را ندارد و ملعبه و گوش به فرمان این و آن است . او می فهمد و می داند که چه خبر است اما علیرغم تلاش هایش در مواجهه با اقشار مختلف تنهاست و کسی یاری اش نمی کند و به گفته خودش در نمایش همان بهتر که مردم تو طاعون و کثافت بمیرند . در پایان نیز تمامی لباس ها و قالب هایی که در آن ظاهر شده بر روی درخت آویزان می شوند و وی ناامیدانه ناظر زندگی و سرنوشت کشورش است . همزیستی او با انسان های مختلف بی ثمر بوده و نتوانسته به آنان دغدغه هایش را بفهماند . اینجاست که جنبه دراماتیک و تراژدی داستان نمایان می شود . او بقدری احساس غربت می کند که می گوید کاش به دربار قدم نگذاشته بودم و زیر پل خواجو گدایی می کردم . در پایان نیز شاهد نهایت غربت محض و نامعلوم بودن مکان قبر وی هستیم . کریم شیره ای هایی که همه چیز را می دیدند و می دانستند اما به گفته خود کریم در نمایش احترامی ندیدند ، چند صباحی بازیچه دربار شده و دست آخر هم به فراموشی محض سپرده شدند ...
لینک دانلود مقاله ونسا مارتین :
https://booksc.xyz/book/30954113/923e21