یکی از نمایش هایی که ساعتها بعد هم درگیر مکالماتش میشی . دروغ خوبه یا بد ؟ به چی میگن دروغ و به چی میگن پنهانکاری ؟ رازداری چیه و مراعات کدومه
... دیدن ادامه ››
؟ مفاهیمی که اولش قشنگ و ایده آل و رویایی به نظر میان اما با بروز اولین عکس العمل ها سریع تخریب میشن . گفتن حقیقت همیشه درسته ؟ چقدر علامت سوال توی دو خط !
در مورد طراحی صحنه: با اینکه کلی شوآف شده بود که طراحی کردیم که بیا و ببین تا حیرت کنی چیزی نبود جز یک تابلوی سه بعدی زاویه دار که خیلی مناسب نبود و حس زاویه های اتاق ها ، آشپزخانه ، اتاق خواب و... غیره رو منتقل نمی کرد. حتی دری که وجود داشت و از پشت صحنه راهرو ایجاد میکرد تخت به نظر می رسید. حتی برای اتاق خواب یه در قرار داده نشده بود. حداقل یه در که به صورت ظاهری وجود داشته باشه یا توی تابلوی پشت سر به صورتی بارز تر قابل مشاهده باشه. البته اینو اضافه کنم که من روی صندلی هایی که وسط هستن نشسته بودم و شاید این روی زاویه دیدم تاثیر گذاشته باشه.
در مورد بازی ها: بعد از دیدن نمایش دروغ ( و البته قبل از اون نمایش بینوایان ) به این نتیجه رسیدم که کاش کاش کاش بازیگران سینما و تلوزیون سمت تئاتر نیان چون هم وجهه خودشونو خراب میکنن هم حال بیننده رو میگیرن. خانم مستوفی بعد از هر جمله انگار ناخودآگاه به نقطه می رسید، مکث می کرد و منتظر یه کات بود. جملاتشون بریده بریده، خشک و بدون انعطاف ادا می شد جدای از تپق هایی که دیگه این روزها عادی شده متاسفانه ( حتی در مورد آقای هاشمی ). میشل و همسرش ( حتی اسمشم یادم نیست !) خیلی ضعیف تر بودن. حرکات خام، حرف ها به صورت ِ یک آه خفیف شروع میشد و یکدفعه به یه جیغ ختم میشد! در این جمع بی رقیب آقای هاشمی همه کاره میدان بودن اما پیروزی بزرگی به نظر نمیرسه !
اما در پایان چیزی که بیشتر از همه آزاردهنده بود واکنش تماشاچی ها بود. یه مرد از درون داره متلاشی میشه، میفهمه که هیچ عمقی در زندگیش وجود نداره و از ته دل داره ناله میکنه، ضجه میزنه و با صدای بلند گریه میکنه و واکنش تماشاچی ها: خنده! اونم نه یه خندۀ متظاهرانه و همینطوری، یه خنده بلند و از ته دل! ما چمون شده ؟ نمیفهمیم ؟ یا توی دیالوگ هایی که سراسر جنجاله با کنایه های نیش داری که زن و شوهر به سمت هم پرتاب میکنن باز تماشاچی ها می خندیدن. دلم میخواست بلند شم و بگم لعنتیاااااا به چی میخندید ؟ کجاش خنده داره ؟ نابود شدن یه زندگی خنده داره ؟ یه خسته نباشید هم بگم به اون دو خانم گرامی که در ردیف 11 روی صندلی 10 و 11 نشسته بودن و از ابتدای تئاتر تا انتهاش ( شاید باورتون نشه ) گیلاس میخوردن اون هم در کیسه های پلاستیکی با صدای خش و خش تمام نشدنی! حدس میزنم دو کیلویی نوش جان کردن و در نهایت کیسه ها رو مچاله کردن و انداختن زمین ( صدای مچاله شدن کیسه ها رو تصویر سازی کنید! ) خانمهای گرامی اگه نوشته منو می بینید سلامتی خودتونو اعلام کنید واقعا نگرانتون شدم !