همیشه بدون هیچ دلیل خاصی بازی های جناب مسعود کرامتی را دوست داشتم، اما با دیدن تراس کمی دلیل آن را متوجه شدم،صداقت. یک راحتی و باور پذیری خاصی در بازی ایشان وجود دارد که در آثاری که کارگردانی می کنند نیز وجود دارد، مانند سریال خانه ما که هنوز هم دیدنی است و مجموعه ایی از بازی های خوب را در خودش داشت. نمایش تراس بازیگرانی از نسل های متفاوت در خود دارد و این به دیدنی بودن اثر کمک شایانی کرده، ارتباط شخصیت ها به مدد بازی های خیلی روان رخ می دهد ولی کسری که وجود دارد به نظرم به تحلیل بعضی از لحظات بر می گردد که اگر دقت بیشتری می شد جلوه ی بهتری پیدا می کرد.از منظر بازیگری هر کس در چارچوب شخصیت خود ایفای نقش می کند و به اندازه( به قول معروف کسی برای بازی کردن زور نمی زند) بطور مثال زوج نمایش، خانم فرجاد و آقای ساعتچیان.مرز بین عشق و نفرت در بازی این دو کاملا نمود پیدا کرده بود. جنس بازی آقای دلاوری به پریشانی و سرگشتگی شخصیت موریس کمک شایانی کرده بود. (یکی از لحظاتی که به نظرم اگر نگاه دیگری به آن می شد لحظه ی تحویل دادن وسایل شخصی موریس به آستروک است). خانم میر علمی شیرینی به شخصیت خانم املاک بخشیده که بسیار آن را دیدنی کرده، جناب یحیوی نیز در غالب شخصیت آستروک خوش درخشیدن، اما زوج سرهنگ و همسرش با بازی سر کار خانم سپاه منصور و جناب کرامتی از دیدنی ترین لحظات نمایش است. نمایش لحظات خوب زیاد دارد که برای من تقابل موریس(دلاوری) و اتین(ساعتچیان) در صحنه ی پایانی درخشان ترین و تاًثیر گذارترین بخش اجرا بود.
در کل تراس به واسطه متن جذاب و بازی های خوب( و البته طراحی صحنه) تماشاگر را با خودش روبرو می کند که هر کدام از ما بعضی مواقع در زندگی دچار سرگشتگی و حیرانی می شویم و علت آن را در دیالوگ شخصیت اتین می توان یافت: " آدم بعضی وقتها از کنار خیلی چیزها به راحتی رد میشه".