به هم دیواری های عزیزم
هی آدم میخواد مثل یه خرده پرولتر خسته سرشو بندازه پایین زندگیشو بکنه، مثل کوتوله ها بره به بازار سرمایه خدمت کنه، مزد شبشو بگیره و برگرده خونه تو تنهاییش ساز دهنی گوش بده و...اما اما اما، اگه این کارگاه نمایش بذاره آدم زندگیشو بکنه!! اصلن میدونی چیه؟ من دارم میرم شیره کش خونه مامان(اینجا بدون من)...تا میاد نشئگی سفید برفی از سرت بپره مهدی کوشکی با ولپن سرت آوار میشه، چرا آخه بعضی کارا اینجورین؟؟چرا نمیذارین من ترک کنم...
پ.ن 1: هرکدوم از بچه های دیوار که این کارو رفتین دیدین و خوشتون نیومد من حاضرم پول بلیط بهش بدم، به جون...
پ.ن 2: سلیا در نمایشنامه همسر کاروینو بود اما نمیدونم چرا اینجا دخترش بود، هرجا کاروینو گفت دخترم شما بشنو همسرم.
پ.ن 3: آخه چرا بازی ولتور(وکیل) اینقدر خوب بود؟ واقعا چرا؟؟
پ.ن 4: سر پولتیک و پرگرین انتظارمو خیلی برآورده نکردن مخصوصن خبری از اون آسمون ریسمونای صوفستایی جالب پرگرین نبود.
جناب آقای کوشکی صمیمانه ترین تبریک های منو بپذیرید.