شمایل تئاتر امروز را چه چیزی تشکیل میدهد؟ کافی است کمی بیشتر دقت کنیم. اگر چشمانمان کمسو شده، عینکی متناسب به چشم بزنیم و بیشتر دقت کنیم. دایره انتخابهای شما در تئاتر به چه میزان است؟ اگر تئاترهای آزاد را که حسابشان از دیگر گونههای تئاتری جداست را کنار بگذاریم، شما در تهران با چند فُرم اجرای روبهرو میشوید؟
پاسخ بسیار راحت است. برخلاف عدد بزرگ تعداد اجراها در سایتها یا جداول چاپی، این نمایشها عموماً از دو یا سه فُرم اجرایی مشترک بهره میبرند. پیشتر در یادداشتی با عنوان «تئاتر تینایجری» از یک فُرم ثابت و ایستای این روزها سخن گفتیم، نمایشهایی که این روزها میتوانیم در تئاتر شهرزاد یا پالیز ردپایش را پیدا کنیم.
«کروکی» به کارگردانی و نویسندگی مجتبی احمدی قرار است نمایشی از گوشههای زندگی مردی باشد که در حبس خانگی خودخواسته، از ریشهها و تمایلاتش در زندگی میگوید. او درباره هر آنچه ممکن است سخن میگوید. او در حرفهایش پرواز میکند و بدون آنکه بگوید کیست برایمان از زندگیش بگوید. شاید به این استنباط دست یابیم که چه اهمیتی دارد که او کیست. او یک راوی است. او قرار است دریچهای در برابر ما بگشاید. او یک چشم جهانبین است؛ اما یک خانهنشین که در بهترین
... دیدن ادامه ››
حالت در کتابخانهاش گوشی تلفن نگهداری میکند. یعنی چیزی برای خواندن ندارد. چیزی برای فکر کردن ندارد؛ چون نه کتابی در بساط دارد و نه فکری برای اندیشیدن. به جای او یک جهان مولتیمدیا فکر میکند که برایمان عیان میشود محصول احساسات اوست. فقط کافی است به صحنههای الهام کردا دقت کنیم که میان مادرانگی و معشوقگی در نوسان است. نتیجه: نمیدانم.
در اوایل دهه نود در دانشگاه هنر تهران جشنوارهای شکل میگیرد به نام «مونولوگ» که هنوز در فضای دانشکده سینما و تئاتر برگزار میشود. جشنواره محصول تمرینهای مریم مجد است که برای اهالی تئاتر به تمایلاتش به پروفورمنسآرت و فعالیتهای گالری محسن مشهور است. روش تدریس مریم مجد بدل به جشنوارهای میشود که بازیگرانش مونولوگ میگویند. در آن روزها ابتدایی جشنواره عموم نمایشها یا اقتباسی کوتاه از نمایشنامههای مشهور بودند یا برآمده از جریان رئالیسم اجتماعی آن روزها. نکته مهم آن بود که سعی بر قصهگویی داشتند. اما در همان دوران که هنوز تئاتر ایران چندان روی خوشی به مونولوگ نشان نمیداد، برخی آثار مجموعهای از هذیانگوییهای یک شخصیت بودند که تمام مانورشان بر بازی بازیگر بود. او بود که میتوانست در آن اوهام سرگردان نمایش را از آب و گل درآورد و در نهایت از متن اجرا چیزی نصیب مخاطب نمیشد. کارگردانی نیز بیش از همه به زیباشناسی جهان پیرامونی اثر مربوط میشد،اینکه به وسیله نور و دکور چگونه به جهان تجریدی دست پیدا کرد.
«کروکی» محصول شق سوم است. نمایش که بیش از همه به یک هذیان شباهت دارد. مردی که خود را در خانه اسیر کرده است، در قالب یک متفکر ظهور مییابد. نمایش بیبهانه میآغازد و بیبهانه میپایاند. قرار نیست از منطق روایی بهره ببرد. سعید چنگیزیان، مردی است که در خواب، اعتراض کارکنانش را میبیند که ادامه زندگی خود را، با تعطیلی فضای کار تیره و تار میبینند. همانند خانه مردی که فرنگی است و ایرانی زندگی میکند. لباس و دکور و نور همه تداعیگر نوعی سیاهی است؛ در حالی که تصویر مولتیمدیا قرار است سفیدی بیرونی را نمایش دهد.
با این حال مهم آن چیزی نیست که نمایش داده میشود. مهم بیانات سعید چنگیزیان است. حرفهای او محصول متنی است که مجتبی احمدی نگارش کرده و تا حدودی یادآور هانس «عقاید یک دلقک» هانریش بل است. شخصیت مونولوگی داستان مدام از اعتقاداتش میگوید و اسیر نیرویی است که نمیگذارد از اتاق تاریکش رهایی یابد. تقویم و ساعت برایش محلی از اعراب ندارد؛ اما او باید برود. به کجا؟ به نظر همان جایی که همانند هانس، ماری را بیابد. ماری هم روی پرده است. دقیقاً همانند رمان بل میان دو زمان شناور است. یک زمان نیکبختی گذشته و دو زمان بدبختی حال. پس بیش از آنکه نمایش بوی درام بدهد، طعم رمان میدهد. آن هم از نوع حدیثنفسگوییهای ادبیات مدرن.
در این حدیثنفسگویی شخصیت از هم دری سخن میگوید. انسجامی میان حرفها نیست. یک بار درباره زایش میگوید و بار دیگر درباره مرگ، بدون آنکه میان این دو بحث نخی نازک اتصال ایجاد کند. نمایش به چند بخش تقسیم میشود که هر بار با کنشگری چنگیزیان آغاز و پایان مییابد. مثلاً قرار است غافلگیرکننده بیاید؛ ولی هر چه پیش میرویم جهان اثر بیشتر عیان میشود. میفهمیم با چه روبهرو هستیم. برایمان قابلحدس میشود. تکراری است. این صرفاً یک منبر است و مخاطب پای شنیدن حرفهای یک مرد نشسته است. میماند آن انتزاع مولتیمدیا که معلوم نیست تلویزیون است یا ذهنیت حضرت و یا اینکه جهان از ما بهتران. همه چیز هست. ما هم میپذیریم؛ ولی چقدر خود نمایش در این پذیرش سهیم است. به نظر نگارنده هیچ.
«کروکی» نمایش تازهای نیست. هذیانگویی تئاتری شق نویی در تئاتر معاصر ایران به حساب نمیآید. میانه دهه نود شمسی مملو از نمایشهای این چنینی است. مملو از ایرادات منطقی، قبضهگر تئاتر کنونی ایران شدهاند. چندی پیش کیومرث مرادی نمایش «نامههای عاشقانه از خاورمیانه» را در دو نوبت با ستارگان سینمایی در پالیز و مستقل روی صحنه برده بود که آن هم به مانند «کروکی» از هذیانات ذهنی زنان درگیر با جنگ سخن میگفت.
در مواجهه با چنین آثاری اول باید پرسید این بازیگران برای چه کسانی حرف میزنند؟ اصولاً بهانه مقابله شدن به تماشاگرشان چیست؟ اصلاً تماشاگر را میبینند؟ به نظر خیر. دیوار چهارم در مونولوگها از جنس بتون است. مخاطب در آن دخیل نیست. مخاطب صرفاً یک شنوده منفعل است. دقیقاً کارکرد نمایش شبیه به منبر است. در اینجا باید گفت منبر از وجوه قابلتأمل نمایشی بهره میبرد که از حوصله این متن خارج است.
به «کروکی» بازگردیم. در این نمایش چنگیزیان از دیوار چهارم رد میشود. به مخاطبانش بادام زمینی میدهد. ارتباط چشمی برقرار میکند. به میان آنان میرود. با آنان سخن میگوید. دقت کنید، فقط حرف میزند، چیزی نمیشنود. چرا؟ چون اگر کلام مونولوگی به دیالوگ بدل شود، نمایش از ریل خارج میشود. بحث عوض میشود. تمرینهای چنگیزیان هدر میرود. برایش میزانسنی در نظر گرفته نمیشود. در اینجا نمایش از منبر عقب میافتد. در منبر دیوار چهارم با پرسش مخاطب فرومیریزد و روحانی یا سخنران با مخاطب وارد دیالوگ میشود.
پس تئاترهایی از جنس «کروکی» نه تنها منطقی برای وارد کردن مخاطب به اثر ندارند؛ بلکه رویهای ضددموکراسی نیز در خود انباشته میکنند. آنان مخاطب را صرفاً شنونده حرفها میپندارند و از کنشگری او بیبهرهاند. جالب اینکه خود را مدرن میدانند؛ در حالی که در تئاتر مدرن نقش مخاطب بیش از تصور سازندگان چنین آثاری است.
وضعیت کنونی تئاتر ایران بیش از آنکه حرکتی به سوی جلو باشد، درجا زندن است. تخطی از آرمانهایی است که مدام تئاتر آن را فریاد میزند: دموکراسی، کنشگری، آگاهیبخشی. مونولوگهای امروزی از جنس «کروکی» در خود فروبرنده مخاطب است. نه تنها به او اندیشهای عرضه نمیدارد که بیان هر هذیانی را اندیشه میپندارد. مخاطب چنین نمایشی ملغمهای با خود به بیرون میبرد که بعدها با عنوان تهوع روشنفکری مخالفانش درهم میکوبند. دریغ که نه محتوای تهوع دارد و نه خرقه روشنفکری.
در پایان باید گفت رویه کنونی تئاتر ایران، محصول شرایط اقتصادی است. داشتن یک بازیگر خوش فالوور - سعید چنگیزیان با 20هزار و الهام کردا با 80هزار - نمایشی فاقد کنش که شما را درگیر میزانسنهای آنچنانی نکند و بهانهای برای ایستایی، اجرا در یک سالن خوش مخاطب را توجیه میکند و نتیجه میشود همین. کافی است کمی هذیان بگویید. کی به کیه. خبری از فیلسوف و جامعهشناس و روانشناس نیست. تو در این شهر کوران، مرد بینایی هستی، البته در توهم و تصور خودت. این خود استبداد است.