دو ماهی می شد که فرصت رفتن به تئاتر رو پیدا نکرده بودم؛ تا این که روی اینستاگرام پیامِ آقای آئیش رو دیدم و خب، نمی شد بی اعتنا گذشت.
بلیت رو تهیه کردیم و رفتیم به تماشا...
و عجب لذتی بردیم ...
از بازی ها ... از دیالوگ ها، از تلنگر ها ...
بازیگرهایی که مطمئن بودند در چند ثانیه ای از بازیِ نقشِ مقابلشان، کسی به آن ها نگا ه نمی کند اما کاملاً در نقششان فرو رفته بودند گویی تمام نگاه ها روی ان ها بود... شش دانگ! دست مریزاد !
خنده هایی که "آه آه" بودند، نه "قاه
... دیدن ادامه ››
قاه" ...
اشکی که روان شد با برشمردنِ "حسرت"های زندگی ... کارهای نکرده ای که همه مان لیستی بلندبالا از آن ها داریم و به فردا می سپاریمشان ... کدام فردا؟ به چه ضمانتی؟
و اما جنگ ...
نمایشی که برایم تداعی کننده ی فیلم "No man's land" بود ...
دیدنِ این نمایش رو از دست ندین دوستان