ساعت 17:30 روز یکشنبه 29/10/96 به حسرتی یکساله پایان دادم و بالاخره در تماشاخانهی ایرانشهر به تماشای ((شلتر)) نشستم.
در طول 90 دقیقه اجرای نمایش بسیار شگفتزده شدم، چندین بار لبخند زدم، دو سه باری صدای قهقههام فضای سالن را پر کرد، بیشمار اندوه سرتاسر وجودم را گرفت، بارها بغض کردم و حتی چندباری اشک روی گونههایم جاری شد.
((شلتر در سلیقهی من نبود ولی بسیار دوستش داشتم))
در یک کلام؛ شلتر از سلیقهها عبور میکند، خود را در وجودت حل میکند و پشتت را میلرزاند. این خاصیت یک تئاتر خوب است؛ اینکه پشتت را بلرزاند.
حال، پیشنهاد من به آنانکه هنوز شلتر را ندیدهاند:
اگر قصد دارید نمایشی با میزانسنهای چشمنواز ببینید و اگر به دنبال شکلگیری درام در قالب یک نمایش با ساختار معمول میگردید، هرگز به تماشای شلتر ننشینید.
وباز به همین دسته از تماشاگران پیشنهاد میکنم که به دو دلیل حتماً شلتر را ببینند:
1- این نمایش پر است از عشق و شور تک تک عواملش به آنچه
... دیدن ادامه ››
که روی صحنه زندگی میشود. عشق و شوری که کمیاب شده در تئاتر این روزهایمان.
2- شلتر راست میگوید و با رنگ و لعابهای دروغین تماشاگرش را فریب نمیدهد. از دل برمیآید و لاجرم بر دل مینشیند. در یک کلام، شریف است و به تماشاگرش احترام میگذارد.
شلتر بیش از هرچیز بر شانههای بازیگرانش استوار است. امین میری با انتخاب بازیگرانی با انگیزه و هدایت دقیق و پروسواسش، مجموعهای از بازیهای درخشان را در صحنهی نمایشش آفریده. حقیقتش، دوست داشتم ویدئوهای ابتدا و اواسط نمایش نبودند؛ چرا که معتقدم کارگردان با هدایت دقیق بازیگرانش، در نهایت سادگی، هر آنچه را که وظیفهاش بوده تمام کرده و نیازی به فریاد کشیدن نداشت.
در پایان به بخشی از نمایش اشاره میکنم که بیش از همهی نمایش پشتم را لرزاند. زمانی که یوما وارد صحنه میشود و رو به کارگردان میگوید که: ((شلتر اینطور که او تصویر کرده نیست.)) و گویی خود بار دیگر صحنه را مینویسد و کارگردانی میکند.
دوست قدیمیام ((ساناز بیان)) و رفیق نازنینم ((امین میری))، حتی اگر روزی بتوانم نمایش زیبایتان را فراموش کنم، نمیتوانم این صحنهی شگفت انگیز را از یاد ببرم. چه زیبا به ما نهیب زدید که آنچه ما میبینیم، هرقدر حقیقی باشد، باز حقیقتی دیگر را پنهان کرده و ما هرگز قادر به درکش نخواهیم بود. افسوس که ما فقط میتوانیم اندوهگین شویم برای یوما و فاطمههایی که شلتر را زیستهاند.