در ابتدای نمایش توجه به طراحی صحنه ی خوب و ساده باعت شد شرایط این خانواده رو تا حد زیادی درک کنم...قالی (فرشی) که انگار تکه تکه شده بود ...برای من تداعی کننده تار و پود از هم تنیده ی این خانواده بود هر تکه هویتی مستقل اما وابسته به کلیت این خانواده رو داشت (حتی میزانسنها ی کامران ،سیروس و سیما به گونه ای بود که هریک در قسمتی جدا با شخصیتهایی متفاوت ایستاده یا نشسته بودند اما همگی دچار نوعی آشفتگی و پریشانی بودند). همینطور قرار گیری گلدانها و تنگ ماهی صرفا در گوشه ای خاص نوعی عدم تعادل و هماهنگی رو در خانواده برای من تداعی کرد.
هریک از کاراکترها به نوعی شخصیتهایی خاکستری یا سیاه بودند .گله مند بودند . مشکلات رو تنها از نگاه خود و برای دنیای خود می دیدند هیچکدومشون حاضر نبودند برای چند لحظه هم که شده مشکلات همخون خودشون رو گوش بدهند و درک کنند... اما حس کردم واقعا وقتی به دنیای شخصی هر کاراکتر نگاه می کنم میبینم در نهایت هر کدوم میتونن تا حدی حق داشته باشن!
مثلا به ظاهر! سیاهترین کاراکتر کامران بود- اما در اواسط نمایش وقتی فریاد میزد تا ثابت کنه شرایطش از همه سختتر هست و متزلزل بود و احتیاج به کمک داشت میشد تا حدی بهش حق داد اما فقط سرزنش میشد حتی گوش شنوایی برای حرفهاش نبود .این حالت حتی در سیروس بود در سیما بود ...هیچکدوم اهمیت به درد همدیگه و حرف هم نمی دادند....در ابتدای نمایش فکر می کردم بیشترین حق رو به کاراکتر آقاجون خواهم داد ...اما چه بهتر که پدر این خانواده به درد دل تک تک فرزندان همونطور توجه میکرد که به تلفن رحیم! و.. توجه کرده بود! به همین خاطر بیشتر برای مهری...کامران...سیروس و سیما ناراحت شدم و در نهایت برای آقاجون....
شاید در نمایش خروس میخواند توجه به دنیای شخصی هر کاراکتر باعت شد بتونم جذب این نمایش بشم. با نگاه کلی و به اصطلاح از خارج گود شاید کاراکترهای
... دیدن ادامه ››
مقابل پدر خانواده رو سیاه ببینیم اما اگر لحظاتی با دقت به شرایط و دنیای شخصی فرزندان این خانواده توجه کنیم متوجه میشیم هر انسانی با هر ویژگی رفتاری و ظاهری بعضا نامعقول ،حق به ستوه آمدن حق دلخوری رو داره ....به شخصه در اواسط نمایش برای کامران دلم به درد اومد!....و حس میکردم هرکدوم وقتی سراغ کمال(برادرشون) رو میگیرند به نحوی در جستجوی یک نظم یک راه حل یک حد مطلوب برای نجات زندگی خود هستند.
بازی آقای بهنام شرفی (کامران) و سروش طاهری(اتابک) باعـث شد بغضم بگیره .موقع دیالوگهای آقای شرفی که همراه با فریاد بود حس کردم دارم لحظاتی از فیلمی سینمائی که بازی بازیگر کاملا بی نقص و حرفه ای تر از اجرای پرزحمت تئاتر هست رو میبینم ( واقعا بازی متفاوتی داشتند)
از هنرنمایی تمام هنرمندان عزیز لذت بردم.خسته نباشید.