مگر نه اینکه دوستت داشتم؟!
با هر نفست تازه میشدم
قد میکشیدم
ریشه میدواندم...
اه که چه سر سبز بودم باتو
بی تو اما برنویی خسته ام
برنویی که میدان را دور کامل نمیزند
مگرنه اینکه عاشقم بودی؟!
با اعتمادم محکم تر میشدی فرمانده
با لبخندم لشکر لشکر قند در دلت اب میشد
تمام صلح نامه ها را امضا میکردی؟
وای که بی من چه جنگ زده ای هستی
بیا من باز سبز میشوم گل میدهم
تو هم صلح نامه امضا کن
اتش بس