ژانر وحشت در ایران از قدمت چـندانی بـرخوردار نیست و طبعا به همین دلیل پختگی لازم را نداشته که البته این مسئله بـه مـناسبات حـاکم بر سینمای وحشت دنیا نیز باز میگردد،با این حال اثرپذیری از فرهنگ بومی و نوعی ایرانی شدن آن امری انـکارناپذیر اسـت.در فـرهنگ عامهی ایرانی بیشترین عامل ترس،موجودات ماورایی هستند که با ظاهر شدن در قالب جـن،شبح،آل و...بـر وجود انسان مسلط میشوند و او را مورد آزار قرار میدهند که در این موارد گاه مخاطب هم مورد هجمهی روحی قـرار مـیگیرد.در واقع هر آنچه بتواند به طریقی مخاطب را از حالت عادی خود خـارج کـرده و در او دلهره و ترس ایجاد کند،میتواند در گونه وحشت مـورد اسـتفاده قـرار گیرد.
نمایش اتاق ورونیکا اثر آیرا لوین نویسنده زبردست آمریکایی که بارها توانایی قلم خود در ایجاد فضای ترس و تعلیق را به اثبات رسانده ، با طراحی و کارگردانی رضا ثروتی تبدیل به نمایشی شده که مخاطب ایرانی خود را تحت تاثیر قرار می دهد.فضای آغازین نمایش بخوبی حس آرامش قبل از طوفان را به بیننده منتقل می کند و ذهن بیننده با شنیدن اینکه اتاق حاضر متعلق به دختریست که در اثر بیماری درگذشته ، آماده دریافتی ماورایی از رویدادهای آتی می شود.این آمادگی با المانهای بصری چون تابلو نقاشی شکل جدی تری به خود می گیرد.
تابلو نقاشی که رضا ثروتی آن را به نمایش گذاشته تصویر فردی فاقد چشم است که چشمی بر دست دارد.اگر آن را یک نماد در نظر بگیریم ، از بین نمادهای فراوان باستانی که اغلب برای بشر کنونی گنگ و مبهم هستند، نماد چشم دست هنوز هم بصورت مبهم باقی مانده و معنای مشخصی برای آن وجود ندارد.حضور این نماد در
... دیدن ادامه ››
موقعیت های مختلف مانند نمادی که منسوب به فرهنگ قدیمی میسیسیپی بومیان آمریکا است که در آن، این نماد در مرکزیت دو مار شاخدار است که به هم گره خورده اند.عده ای از نماد شناسها آن را نماد راهیابی و یا گذرگاهی به عالم بالا یا بهشت می دانند و نیز آن را به نوعی نماینده خدایی می دانند.لذا مردم برای گذر به عالم بالا باید از این گذرگاه عبور کنند*.
در کنار آنچه گفته شد، آهنگ Shuffle Off to Buffalo که فضای فانتزی و رعب آوری را ترسیم می کند، ذهن مخاطب را بیشتر و بیشتر آماده پذیرش امور ماورایی می کند تا اینکه در جریان تمرین سوزان برای ورونیکا بودن تغییر حالات درونی سوزان در حاله ای از نور قرمز و موزیک ترسناک در حالی که بروی صندلی راحتی نشسته نمودی از یک گذار در زمان به گذشته و یا عبور به عالمی دیگر را تصویر می کند.
با ورود مورین (بهناز جعفری) در هیبتی کاملا متفاوت که یاد آور پیرزن رعب آور فیلم Insidious 2010 با بازی Philip Friedman است ، اوج گرفتن وحشت آغاز می شود.سوزان با مرد و زنی روبرو می شود که به هیچ روی برای او قابل هضم نیستند آنهابه مانند مادر پارکر کرین در فیلم Insidious: Chapter 2 با بازی Danielle Bisutti بسیار خشن و عصبانی هستند و با حمله به سوی او و فریادهای "با صدای خودت حرف بزن" فرصت هر گونه عکس العملی را از وی می گیرند.ثروتی با نگاهی استادانه به شخصیت های خانم و آقای برابیسانت ، نفرت افسار گسیخته ای را با آنها همراه می کند که باعث ایجاد فضای وحشت در نمایش می شود. نقش زنان در ژانر وحشت را نمیتوان نـادیده گـرفت و غالبا این طیف از هنرمندان کمک زیادی به خلق صحنههای رعبآور میکنند. تغییر چهره،جیغ و فریاد از جـمله عـواملی هستند که زنان بازیگر در ایـنگونه نمایش ها با اسـتفاده از آنها مـخاطبانشان را به واسطهی ایجاد شدن ترس میخکوب مـیکنند.
شکل اوج و فرود روند وحشت در نمایش بطور قابل قبولی درست از آب درآمده و نمایش در قسمت های پایانی ، موفق به انتقال پیام اصلی خود به بیننده می شود.لوین با نگاهی انتقادی به تناسب خطا و مجازات در نمایش می کوشد تولد هیولایی مانند ورونیکا را ناشی از برخورد غیر متناسب و غیر عادلانه خانواده وی معرفی کند.به هر حال هیچ کودکی هیولا به دنیا نمی آید و خانواده به عنوان اصلی ترین بستر تربیت یک انسان، تعیین کننده شخصیت و ماهیت فرد در جامعه خواهد بود.شخصیت لاری به روشنی گواه این مدعاست و همچنان که می بینیم فرزند نامشروع ورونیکا و کنراد هیولای به مراتب وحشتناکتر از پدر و مادر است و حتی والدین وی هم با همه قساوت خود، در مهار او عاجزند.
طراحی صحنه نیز به کمک متن آمده و با انتخاب یک سطح شیبدار چوبی ، در ورودی اتاق که به نوعی کانون ظهور وحشت به حساب می آید در مرکز ثقل صحنه قرار گرفته است.طراحی لباس نیز کاملا استادانه پوشش مردمان سالهای 1935 و 1973 را به زیبایی به تصویر می کشد.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
* : موتیف چشم و دست یکی از پنج علامت است که اغلب با هم در پیکرنگاری میسیسیپی به چشم می خورند. نمادهای دیگر یک جمجمه، استخوان، پلنگ و مار هستند. جمجمه و استخوان علامت و نشان دهنده مرگ و نماد پلنگ و مار نشان از هیولای مهیب از عالم اموات است. مردم معتقد بودند که این نمادها عبور از یک پل در شکل یک مار عظیم را به جاده زندگی پس از مرگ تشبیه می کند.و نیز معتقد بودند کسانی که با صداقت و درستی زندگی کرده اند از آن پل خواهند گذشت و الا از روی پل به نزد مارهای مهیبی سقوط خواهند کرد.
به طور قطع در ک ما از نماد گرایی این فرهنگ قدیمی بسیار ابتدایی است و معانی این نماد ها می تواند چیزی فراتر از حدس ما باشد. نتیجه گیری ما و بهترین حدس این است که این نماد چشم و دست که توسط مردم میسیسیپی شناخته شده است به نماد سفر در طول مسیر از ارواح و هدف نهایی آن دستیابی به شادی ابدی در بهشت است.