پیشترها من هم همچون عاشق پیشه گان و شاعران و حتی آدم های عادی دور و اطراف پاییز را دوست داشتم زیر باران قدم میزدم و همرا موسیقی خش خش برگ ها اخوان می خواندم
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سر به گردونسای
اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونی ست اشک آمیز .
جاودان بر اسب
... دیدن ادامه ››
یال افشان زردش
می چمد در آن
پادشاه فصل ها ، پاییز .
اما انگار پاییز سر سازگاری با من نداشت کودتا شد و تاج و تخت شاهی را از پاییز گرفتند
آسمان مه گرفته نم باران سیلی باد اصلا برایم شاعرانه نیست همه برایم یادآور خاطراتی تلخ و گزنده است
تلخ ترینش بوسه بر پیشانی یخ کرده پدرم قبل از درآغوش کشیدنش توسط خاک
کاش می توانستم به خواب پاییزی بروم.........
پس کی تمام می شود این پاییز لعنتی........