شاید... نمی دونم ...شاید باید بچه جنوب شهر باشی تا اجرای چشم برهم زدن رو بیشتر از بقیه درک کنی، باید بابات بیکار شده باشه و اندازه پول یه ساندویچ هم نداشته باشه تا این اجرا رو بفهمی، باید بابات جبهه رفته باشه و نباشه خونه و وقتی آژیر می کشن مادرت ندونه چه کنه تا اجرا رو بفهمی، باید پدر بزرگ ات تو حیاط خونه برات تاب ساخته باشه، اصلا باید خونتون حوض داشته باشه تا اجرا رو بفهمی، باید عاشق دختر همسایتون یا اولین معلم زنِ اول دبستان ات شده باشی تا اجرا رو بفهمی، باید واسه یه عکس "فون باسن " از بچه ها ی محل سر عکس بازی کلی کتک خورده باشی، باید بدونی کباب کوبیده شب جمعه یعنی چی، وقتی خونه رو بوی برنجِ دم کشیده برداشته یعنی چی، باید فامیلتون خونه اش بمب خورده باشه و تو دیده باشی که تکه پاهاشون رو می ریختن تو کیسه گره می زدن، باید عاشق دختر مهد کودک بوده باشی و یه روز بیای ببینی رفتن از اون محل باید، مسجد محل واست فیلم "بروسلی" گذاشته باشه، باید فیلم فارسی زیاد دیده باشی، باید گریه رو بفهمی، خنده رو بفهمی و چشم برهم زدن رو...
نوشته دوستی از همین نزدیکی ها