تاریخ مکتوب تماشاگران دریچه
تماشاگر 1:
19 آبان 1373
خداوند به من پسری داد که از نظر خودم زیباترین کودک بود . با تمام وجودم دوستش داشتم ولی متاسفانه کودکم مبتلا به بیماری قلبی بود، وقتی گریه میکرد از حال میرفت و هر دفعه که حال مسر نازن بد میشد من می مردم و زنده میشدم.البته بعد از دو سال حالش خوب شد ولی این کابوس تکراری از ذهنم خارج نمیشه. همیشه فکر میکنم شاید خدا پسرم رو از من بگیره. هر سال روز تولدش برای من پراسترس ترین روز سال هستش. از یه طرف خوشحالم که پسرم کنارمه و از طرف دیگه کابوس های کودکی اش ذهنم رو آزار میده که شاید این تولد، آخرین تولدش باشه.