آب دهانم را قورت دادم...
چشمانم بین زمین و چشمانت می پرید...
نمی دانستم باید چه بگویم...
نمی دانستم باید تبریک بگویم یا با تمام قدرت بکوبم توی صورتت...
چقدر زشت شده بودی...
خودت.بدون آرایش قشنگ تر بودی...
دست و پایم را جمع کردم...
لبانم را با زبانم خیس کردم...تیک عصبی همیشگیم...
تبریک گفتم و رفتی...
من هم رفتم...
بعضی مواقع سیگار قبل از غذا هم میچسبد...
باید
... دیدن ادامه ››
قدم میزدم...
این تلخ ترین و چسبنده ترین سیگار عمرم بود...
فیلترش را هنوز دارم...
یادگاری از چیست؟؟؟
خودم هم نمیدانم....
ولی دارمش...
فیلتر آن سیگار را دارم...