مثل پای من که بیتاب بودنه
و شاید عمر حادثه ی جاده ای که با تو کوتاه تره
انگار خود جاده هم لبریز خطره
مثل عقربه ای که گیره قفسه
و شاید تب و تابی که انگار اوج ذلت بشره
انگار مرده ام منی که پر از نفسه
مثل یک جاده ی بی مرز که همش رو به تو یکطرفه
دل من بن بست شد و رفت
این اوج قفسه!
مثل ساعتی که شاید خوابه ولی بیتاب یک طرفه!
به گمونم دلم مثل پنجره ی رو به تو درگیره هوسه
شایدم این اوج خطره!