خطر لو رفتن داستان فیلم
قصه ها رو در جشنواره دیده بودم، وقتی فهمیدم اکران نمیشه، با اینکه دیده بودمش حسرت میخوردم که چرا در جشنواره حداقل دو بار ندیدمش؟!! و وقتی اکران شده چقدر خوشحالم!!!
قصه ها و امثال قصه ها فیلم هایی هستند برای خود مردم، از جنس مردم، باید دیده شوند، باید مردم آنها را ببینند (مثل عصبانی نیستم که چقدر خوشحالم از دیدنش و چقدر ناراحتم از اکران نشدنش)
به قول خود بانو :
هیچ موفقیتی هیچ جایزه ی بین المللی هیچ هیچ به اندازه ی همین لحظه که فیلم در ایران و برای مخاطب ایرانی نشان داده بشه واقعا به این اندازه نمیتونه مهم باشه _از صحبتهای بانو رخشان بنی اعتماد در
... دیدن ادامه ››
سینما کوروش _
چقدر دوست داشتم بدونم سرانجام تک تک شخصیت ها چه میشود؟؟!!
و چقدر خوب که به بهانه قصه ها نگاهی به آرشیو فیلم های بانو انداختم.
حیف که نمیشد در یک فیلم سرانجام کل شخصیت های فیلم های بانو را ببینیم که به گفته ی خودشون شاید درباره ی دیگر شخصیت هایم فیلم بسازم یا نه!!
در قصه ها فقط سرانجام فیلم های: خون بازی. زیر پوست شهر.
روسری آبی. نرگس. خارج از محدوده. گیلانه. رو میبینیم.
طوبا مردانی دودانگه. عباس. محبوبه. علی. حمیده. معصومه. نرگس. عادل. رسول رحمانی. نوبر کردانی. سارا. گیلانه. اسماعیل. دکتر دبیری.
محمدجواد حلیمی.
از سرنوشت هر کدامشان هم خوشحالم هم ناراحت
مثلا از اینکه سارا ی خون بازی ترک کرده و به عنوان یک مددکار داوطلب داره به دخترایی مثل خودش کمک میکنه خوشحالم ولی از اینکه به اچ آی وی مثبت مبتلا شده ناراحتم.
از اینکه عباس زیر پوست شهر گیر قاچاقچیا نیافتاده خوشحالم ولی بخاطر اینکه به عشقش سروناز نرسیده (باتوجه به نام دخترش سروناز)
و باتوجه به بلند پروازی هایش الان یک راننده تاکسی شده ناراحتم.
سرنوشت معصومه از همان فیلم زیر پوست شهر برایم قابل حدس بود ولی با اینحال ناراحت کننده ست.
طوبا همان کارگر زحمت کشی است که جانش برای بچه هایش میرود.
علی هنوز هم به مسائل سیاسی کشور علاقمند است.
باتوجه به رفتن محبوبه به خانه خواهرش حمیده متوجه میشویم با وجود کتک هایی که حمیده از شوهرش میخورده متارکه نکردند و باهم زندگی میکنند.
نوبر کردانی روسری آبی از رسول رحمانی جدا شده و باتوجه به بیکاری شوهرش رضا در کنار او و بچه هایش احساس خوشبختی میکند.
یا نرگس که بعد از مرگ عادل(ابوالفضل پور عرب) با مردی معتاد ازدواج کرده و الان خدمتکار یک مرکز حمایتی است.
یا گیلانه که هنوز هم با جان و دل از پسرش اسماعیل پرستاری میکند و دکتر دبیری یک پزشک جانباز است که داوطلبانه به همان مرکز حمایتی خدمت میکند.
محمدجواد حلیمی (خارج از محدوده) کارمند بازنشسته ساده دولت که به دنبال هزینه های درمانش است. اولش از هرت آباد فیلم خارج از محدوده چیزی دستگیرمان نمیشود ولی در سکانس مترو، حلیمی هنگام پیاده شدن میگوید اینجا شهر هرته، هرت آباده. باتوجه به این دیالوگ میفهمیم که حلیمی هم دلخوشی از هرت آباد نداشته و ندارد و تلاش هایش برای هرت آباد، بی نتیجه بوده است.
چقدر موسیقی فیلم رو دوست داشتم کاملا متناسب با فضای فیلم بود.
بازم ممنون بانو که با ساخت قصه ها یت ما رو به یاد تک تک خاطراتی که با فیلمهایت داشتیم انداختی.