فیلم سوم: بهمن
معتمدآریایی بد در فیلمی به مراتب بدتر
امتیاز من: یک و نیم از پنج
کارگردان: مرتضی فرشباف
چنانچه پیش از شروع فیلم دستگیرم شد فرشباف پیش از ساختن این اثر فیلمی تحسین شده را نیز ساخته بود که من ندیدهام و خبری هم از آن ندارم. به این ترتیب مواجههی من با این کارگردان جوان به همین فیلم محدود میشود و باید بگویم مواجههی بدی بود. فیلمی به غایت ضعیف که حتی با وجود ساختی قدرتمند و حرفهای نمیتواند هیچ اتفاق خاضی را در سینما رقم بزند.
هدا(اگر اشتباه نکنم) با بازی معتمد آریا زنی پرستار است که موظف میشود ده شب از پیرزنی غرغرو پرستاری کند. او در خانه مشکلات جدیای دارد
... دیدن ادامه ››
و پرستاری شبانهی او موجب بیخوابیهای دیوانهکننده و جانفرسایی میشود...
اثرِ فرشباف اثرِ کاملی به نظر میآید. گویی همه چیز سرِ جای خودش است و برای تکتکِ پلانها بارها و بارها بحث و جدل درگفته است. با این حال، به دلیلی که دقیقن نمیدانم چیست، «بهمن» بیش از هر چیز، چنانچه خودِ فرشباف پیش از شروعِ فیلم به روزمره بودنِ فیلم اشاره کرد، واگویهای است بیخاصیت از دغدغههای زنی میانسال نسبت به «کار»،«همسر» و «فرزند». معتمدآریا هرچند هنوز هم بازیگری است توانمند و هر چند ظرافتهای بازیِ او در بهمن هنوز هم مشاهده میشود، لکن، بیش از هر چیز به آن دلیل که شخصیتِ هدا «جایِ کار ندارد»، فروغِ معتمدآریا فراتر از زنی شبهدیوانه نیست. بایست پذیرفت که پروژهی نسبتن عظیم و پیچیدهی فرشباف در شکلدهی به فیلمی که سازوکارِ درونیاش از همان ابتدا بینتیجه و متناقض مینماید، رهاوردِ مطلوبی به بارنخواهد آورد.
از سوی دیگر فیلم را از دو جهت میتوان دوست داشت: اول حجمِ قابلِ توجهِ برفی که در «بهمن» حضور دارد آدم را خواهناخواه به سمتِ رویا میکشاند(برفهایی که بعضی ازآنها جلوههای ویژه هستند و این جلوههای ویژه، به خوبی در دلِ فیلم نشستهاند) و در مقامِ دوم هم باید به موتیفِ نسبتن سورئالِ خوابِ معتمدآریا اشاره کرد. هر چند این موتیف به هیکلِ فیلم زار میزند، اما حضورهای نسبتن مکررش (به خصوص با صدای دالبی) تنها واقعهی هیجانانگیزِ اثر را شکل میدهد.