من دیروز این نمایشنامه رو خوندم و امشب ب دیدن اجراش رفتم وقتی نمایشنامه رو می خوندم خیلی راضی بودم و دوست داشتم و این انتظارمو از نمایش بالا برد و امیدوار بودم تقریبا همونجوری مثل کتاب خوب دربیاد ولی متاسفانه زیاد راضی نبودم وقتی من این کتابو خوندم لحظه به لحظه با ویلی احساس همدردی میکردم و با اون غصه میخوردم و ناراحت میشدم درکش میکردم ولی توی اجرا من چنین چیزی رو تو بازی ندیدم منتظر بودم اون حس غم و بیچارگی و پریشانیشو ویلی به من بفهمونه ولی اینطور نشد شاید توقع من زیاد بوده ........توی بازی هپ هم ایراداتی بود درسته اون آدم شیطون و زنباره بوده ولی هپ یکم اداش زیاد بود همین طور بود چارلی ........من اصلا توقع نداشتم تو این نمایش صدای خنده ای بشونم این داستان داستان غم انگیز و دردناکی بود پس چرا تماشاگران می خندیدن ؟؟ این جمله که ما بعد 25 سال قسطمون دادیم و این خودش هنره واقعا خنده داره!!!!!! در زدن و شب بخیر گفتنا خاطره اون شب تاثیرگزارهه این ی خاطره تلخ برای ویلی و بیف بود ولی هربار صدای در زدن و به دنبالش گفتن من میرم در رو باز کنم میومد تماشاگران می خندیدند!!!!!
ولی از نکات مثبتی که نمایش داشت بازی خوب آقای نوروزی بود که واقعا انتخاب خوبی برای نقش بیف بود و ایشون خیلی خوب این شخصیت رو نشون دادند مخصوصا صحنه دیدن و به یاد آوردن بودن پدرش با زن دیگری که از قسمتهای خوب اجرا بود کاش یکم بیشتر طول میکشید بیف خیلی خوب احساسشو نشون میداد ولی دیالوگای بعدی گفته شدو نشد بیشتر دیده بشه همینطور صحنه پایانی ویلی که نهایتا من تونستم اون ویلی که تصورش رو داشتم پیدا کنم
طراحی صحنه فکر شده و جالب بود نورپردازی ها خوب و به موقع والبته موسیقی عالی و مناسب بود ولی در کل من توقع بیشتری از دیدن این نمایش داشتم