یه خونه ی دروغ ...
بابا عوض شده بابا چقد بَده
مامان خوبمُ بابا کتک زده
دیگه مثِ قدیم بابا تو خونه نیس
رفیق و مهربون خودش می دونه نیس
مامان پر از غمه مامان دلش پُره
من غصه می خورم تا غصه می خوره
نگام که می کنه می خنده زورکی
آخه کجا برم آخه بگم به کی؟
به
... دیدن ادامه ››
کی بگم منم دلم پُر از غمه
تو خونه بچه هم می فهم آدمه
می ترسم از مامان می ترسم از بابا
اونا برام شدن مثِ غریبه ها
اونا عوض شدن اونا یکی دیگن
انگار با چشماشون به من دروغ میگن
یه خونه ی دروغ یه گنبد کبود
تو قصه ی اونا هیچ چیزی راست نبود...
دوستان عزیزم منتظر شما در صفحه ی فیسبوکم هستم.