حلقه ای در دست بود
و غمی در جان
غم از دست دادن خویشتن خویش
در کنار حوض خالی از احساس
از خودش می پرسید
راستی آیا ارزشش را دارد.؟
که به جای بوسه
خانه ی خویش کنم ویران
مرد بیمار ام را
پشت دیوار های بیهوده کنم پنهان
راستی آیا ارزش را دارد!؟
که برای لقمه ای نان
... دیدن ادامه ››
در دیار فانی دنیا
حلقه ی لبریز عشقم را
تکه تکه
در سراب سکه های بی غزل
آواره و زخمی کنم ؟هیهات!؟
حلقه ای در دست بود
و غمی در جان
غم از دست دادن خویشتن خویش
در غبار تیره اوهام سرگردان
....