یه لیوان آب سرد...
چَن شبه دارم تورو خواب می بینم
هر دفه خیره میشی توی چشام
تا می خوام نزدیک دستات بشم
یه دفه خالی میشه زیر پاهام!!
میری و لحظه به لحظه دور میشی
... دیدن ادامه ››
صدای پات می پیچه توی سرم
یه چیزی هی من و پایین می کشه
بی هوا با گریه از خواب می پرم
دارم از تب تو آتیش می گیرم قصه ی هر شبمه این همه درد
من و آروم می کنه تصوره دستای تو با یه لیوان آب سرد...
نمی خوام چراغو روشن کنمُ
تنهایی بیاد بهم دَس بزنه
سر حرفو وا کنه تا خود صُب
بغلم کنه بگه که با منه
باید از چشمای اون دور بمونم
تا یه شب خواب ببینم که اومدی
ببینم ایستادی پای پنجره
پرده ی اتاق و "تو " کنار زدی ...
دارم از تب تو آتیش میگیرم قصه ی هر شبمه اینمه درد
منو آروم می کنه تصوره دستای تو با یه لیوان آب سرد