در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | اکبر خوردچشم: چندتا داستانک( سال 80تا82 و شوق نوشتن داستانک و چاپ اونها که در ذهنم ف
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 20:04:07
چندتا داستانک( سال 80تا82 و شوق نوشتن داستانک و چاپ اونها که در ذهنم فوران می کرد...)
زیبایی
خودش را خوب در آینه دید ؛قشنگ نبود و با آن صورت پر از چین و چروک بد جوری توی ذوق می زد.عصبانی شد.خواست با مشت بزند و آینه را بشکند ،یاد همسایه هایش افتاد که هر وقت او با غرغرهایش آنها را آزار می داد ،بی توجه نگاهش می کردند و می گفتند :«مهم نیست قشنگ نیستی، قشنگ اینه که مهم نیستی!»



امکانات
خوب ... دیدن ادامه ›› به بطری نوشابه نگاه کرد ؛یک مارک براق خارجی داشت و ظاهرش هم حسابی برق می زد . بازش کرد ،بوی خوش و به دنبالش گاز آن زد بیرون . چند قطره از آن را نوشید ، لذت برد و سر کیف آمد وخودش را به دیوانگی زد و گفت :« آب داره ،گاز داره ،قوطیش هم برق داره ،کاش خارجیا یه خط تلفن هم براش می کشیدن!»

خانه
مرد جوان توی پارک نشسته بود . غصه می خورد ،آخر جوابش کرده بودند که چون خانه ی مستقل نداری به تو دختر نمی دهیم . شاید هم حق داشتند؛ چون این روزها داشتن یک خانه ی مستقل از شرایط ازدواج است. ناراحت سرچرخاند ؛ روی یک برگ حلزونی داشت به آرامی راه می رفت. با حسرت به حلزون وصدف رویش نگاهی انداخت و زیر لب گفت : «کاش منم حلزون بودم ،اونوقت مادرزادی یه خونه داشتم .»
زیباست..وقابل تامل!
۱۷ مهر ۱۳۹۳
ممنونم عموفرهادقصه ها
۱۸ مهر ۱۳۹۳
راهی برای ارتباط با شما هست ؟؟
۲۰ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید