در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
با توجه به راهپیمایی مناسبتی جمعه ۳۰ شهریور در محدوده مرکز شهر، لطفا حتما در زمانبندی حضور خود برای تماشای برنامه‌های هنری، تمهیدات لازم را در نظر بگیرید.
تیوال پارسا حق بین جهرمی | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 09:56:37
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خستگی و کلافگیِ بی‌معنا بودن زندگی از تنم بیرون نمیرود، دیگر با آن نمیجنگم و خودم را با دستِ باز روی آبِ جریان خلاف زندگی رها کرده‌ام. من بیست ساله‌ای که دیگر نمیداند چرا باید تقلا کند.
من، دانشجوی مدیریت بازرگانی‌ای هستم که قصد تغییر رشته دارم و میخواهم در این چند صبای کوتاه زندگی ادبیات نمایشی، چیزی که علاقه حقیقی‌ام است را بخوانم. فعلایت هنریم را به صورت غیر رسمی از وقتی شروع کردم که یک خودکار کشیدم بر یک کاغذ بیچاره، از اون موقع، از اولین نوشته‌ام چهار سال میگذرد. اما حالا در خلائی گیر کردم، مغزم ناتوان و دستانم بی‌جان‌اند، کلمات با من غریبی میکنند.
به جلو رفتم و اولین فعالیت هنری واقعی‌ام را شکل دادم، در کلاس‌های نمایشنامه‌نویسی و کارگردانی شرکت کردم و جهانم تغییر کرد. فهمیدم تئاتر چیست، از بیخ و بن، البته هنوز از صد ده هم نمیدانستم اما همین برایم جذاب بود. اتش دانستن مرا فرا گرفت.
بعد در کار در انتظار مکبث، بعد از تمرینات به گروه اضافه شدم و پشت صحنه به تیم کمک میدادم.
حالا هم در بیداری کالیگولا در تیم کارگردانی، تلاشم را برای بهتر شدن اثر کرده‌ام.
در این اثر حرکات و چرخش‌ها پیوسته چیزی فراتر از حرکت و چرخش‌اند... دیدار‌ها و چشم‌ها این حرکات را دنبال میکنند، میگردند و میچرخند، تصاویر ... دیدن ادامه ›› پشت تصاویر، فرم پشت فرم، سازه پشت سازه، همگی چیزی برای چشم مخاطب میسازند که فراموش نکند چه دیده.
این اثر دشوار است، برای دیدن نه، برای بودن.
و من، پارسا، شما را به دیدن این اثر، اثری که تلاش برای رهایی‌ست، دعوت میکنم.
این نمایش، نمایشی بود که کل زمان من رو وا داشت که بدون ذره‌ای خستگی به تماشاش بشینم. داستان به کامل و به اندازه بود گیرایی بسیار بالایی داشت. بازیگرا تسلط بالایی به نقششون داشتن. در کل نمایش بسیار خوبی بود. خسته نباشید میگم به همه اعضای این گروه.
از اینکه اثر نمایشی ما مورد رضایت شما بوده خرسندیم و سپاس از تمجید و انرژی مثبت‌تون🌼🏵️🌼
۲۷ آبان ۱۴۰۲
عماد سالکی (emadsaleki)
سپاس فراوان
۲۸ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش فقط یکی نیست، و میشه چند بار اومد دیدش و تجربه های متفاوتی از زاویه دید های مختلف داشت.
چیزی که من دیدم یک تقلا بود، برای فرار، برای دست گرفتن به چیزی که تو رو نجات بده. یه راه نجاتی که فقط با انتظار کشیدن میشه بهش رسید.
من شب اول اومدم و با این وجود بازی همه بازیگرایی که تازه کارن بی‌نقص و زیبا بود، نور و صدای بازیگرا کاملا مناسب و اندازه بود.
تنها ایرادی که میتونم بگم کم بودن صدای موسیقی بود که بازم چیزی از تجربه تئاتر کم نمیکرد.
بازی و هماهنگی بین بازیگرها خیلی عالی بود و مشخص نبود اکثرا تازه‌کارن. بازی و تیک‌های ریز بازیگر تئودور به گیجی و گم بودن فضای کار کمک میکرد. دوبخش بودن بازیگر لوک و خشک بودن صدا و داد زدن دوبازیگر که خیلی هماهنگی داشتن باعث اضطراب و ترس خاصی از اون شخصیت میشد. بخش لاکی به نظر من بهترین بخش کار بود، گیجی، نفهمیدن کلمات، شلگغی صحنه و به هم ریختگی بازیگرا و اضطراب بدون فهمیدن حرف. بی‌توجهی به میزان سن‌هایی که توی خود دیالوگ‌ها گفته میشد ولی روی صحنه انجام نمیشد خیلی جالب بود.
اما بازی دو بازیگر نقش میلوش به دل نمی‌نشست، بازیگری که کند دیالوگ میگفت لحن گیرایی نداشت و اکت‌های بدنش توی چند حرکت تکرار میشد و بازیگر دیگه هم لحن یکنواختی داشت که باز هم گیرایی برای گوش نداشت. نور صحنه خیلی جاها با تاخیر قطع و وصل میشد و در بخش آخر کار که بازیگرها و کارگردان درگیر بودن صدای موسیقی خیلی بلند بود.
در کل از کار خیلی لذت بردم.
فلوسی نمایش ساده و مینیمال و بسیار خوش ساختی بود. تغییر مدوام شخصیت‌‌ها و غافلگیر کردن مخاطب با این اتفاق خیلی برای کشیدن مخاطب و نگه داشتن اون توی داستان کمک میکرد. شخصیت کایزر موقع شروع خیلی خبره و حرفه‌ای و مسلط به همه‌چیز به نظر می‌رسید و با عاتماد به نفس کامل احساس چیرگی و پیروزی حتی قبل از شروع چیزی رو میداد، و مخاطب مطمئنه که کایزر قراره ماجرا رو برنده بشه. وقتی که فلوسی وارد میشه و کایزر به عمد اون رو عصبانی میکنه این احساس قوی‌تر میشه. با شروع بازی روند کار جالب‌تر میشد و تغییرهای نبرد کایزر و فلوسی از روی وضعیت بازی‌شون کاملا مشخص بود. مکث‌های طولانی بین صحبت‌هاشون این تنش رو زیاد میکرد و خیلی بیشتر کمک میکرد نگه داشتن مخاطب توی این مجادله. طنز کار باعث میشد شرایط داستان همون لحظه کامل به چشم نیاد، یعنی باعث میشد که مخاطب این داستان رو همون لحظه کامل زیر نظر ذهنش نگیره و تا مدتی مجبور به فکر کردن بهش باشه.
یک سری دیالوگ‌ها خیلی سریع گفته میشدن و من کامل متوجه نمیشدم، بعضی دیالوگ‌های اول ورد و یک سری از دیالوگ‌های فلوسی خیلی برای من نامفهوم بودن.
ص. عه رو هم دیده بودم و میدونستم قرار نیست چیزی مشابه باشه، یه تجربه کاملا جدید بود و ساده‌تر بودن کار رو خیلی دوست داشتم.