در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فاطمه سیدطالبی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:36:38
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مصریان باستان معتقد بودند «رویا» منطقه ی مرزی میان سرزمین زندگان و دنیای پس از مرگ است. بخش ترسناک این اعتقاد آنجا بود که می پنداشتند فرد خواب بیننده گاهی مورد هجوم مردگان متخاصم قرار می گیرد و به او آسیب وارد می شود.
«کابوس های تهران» یک بختک تمام عیار است که یک ساعتِ تمام روی سینه ی بیننده می نشیند و نفسش را به شماره می اندازد. نگران نباشید، اگر می خواهید به تماشای این تئاتر فوق العاده بنشینید، این نوشته ماجرای آنرا لو نمی دهد. اساساً اسپویل کردن «کابوس های تهران» امری تقریباً محال است. در این نمایش هیچ اثری از خط روایی مرئی و پلات خطی پیدا نمی کنید. دستگیره ای برای تعریف کردنش به دست نمی آورید. این نمایش، یک کابوس محض است. مثل خوابی که دیده اید و جزء به جزء اش را به خاطر دارید اما هرگز نمی توانید تعریفش کنید.
هنگام تماشای «کابوس های تهران» با معناباختگی محض طرف هستید. ازدحامی از دال های بی در کجا. رفت و برگشت هایی میان زبان، زبان بدن، موسیقی و تکه پاره هایی از دلالت های بینامتنی با متون نمایشی گذشته. تکه هایی آشنا از نمایش نامه هایی که پیش از این خوانده اید یا به تماشای اجرایش نشسته اید، از «آنتیگونه» سوفوکل تا «آرش» بهرام بیضایی. یک پازلِ بی سرانجام، تکه هایی از یک کلّ ناپیدا. آنتیگونه را می بینید که می گوید « من برادری دارم که باید به خاک بسپارم» و بعد یک دورِ کامل آرش را مرور می کنی. از اول داستان آنجا که دیدبان برج چوبین به آرش می گوید: «من گفتم که تو زبان دشمن نیک می دانی و پیغام بی کم و کاست می بری» تا میانه ی داستان، آنجا که آرش را اینگونه توصیف می کند: «که آرش مردی رمه دار بود، او تا بود هرگز کمان نداشت و تیری رها نکرد. او از آنان بود که نانشان در گرو باد بود» و ادامه می دهد: «زمین بالا رفت و آسمان فرود آمد» و به آخر آرش بیضایی می رسی. دقیقاً آخرین جمله اش که می گوید: «و من مردمی را می شناسم که هنوز می گویند، آرش باز خواهد گشت» و تمام. با چند جمله ی ساده یک دور کامل آرش را می بینی کابوس وار. بی آنکه هیچ از آن فهمیده باشی! ... دیدن ادامه ›› لب تر می کنی بی که تشنگی به سر آمده باشد. با وعده ای سر خرمن «آرش باز خواهد گشت».
«کابوس های تهران» نمود جالبی از پیوند روانکاوی لکان با زبانشناسی ساختارگرای سوسور و یاکوبسن است. آنجا که لکان معتقد است: «ناخودآگاه ساختاری مشابه زبان دارد، سرشار از اعمال تراکم و جانشینی».
مرضیه مهاجر، توانسته به مدد هنرش، از دل کابوس‌هایش، کابوسی ترسناک بسازد. سالهاست قلمش رو می‌شناسم و حالا تئاترش! هنگام تماشای 《 کابوس‌های تهران 》حس همان مرد شمشیر شکسته‌ای را داری که زیر پای آدم‌ها و ستورانِ تابلوی گرنیکای پیکاسو افتاده و فریاد می‌کشد. یا در تعبیری دقیق‌تر، حس آدمی خواب‌زده که بختک روی سینه‌اش نشسته!
بلاخره توانستم در پس تقلایی جانکاه یک تعبیر درست برای《 کابوس‌های تهران 》پیدا کنم:
بختک و یا به قول انگلیسی زبانان:
Mare
عجیب نیست که در انگلیسی برای《کابوس》واژه‌ای دارند از ترکیب شب و بختک:
Nightmare
وقتی که کابوس می‌بینی، محکوم به ترس و اضطرابی، محبوس در فضایی تاریک، یا تقلایی بی نتیجه. مثل وقتی که بختک روی سینه‌ات نشسته باشد. مثل وقتی که به تماشای تئاتر 《 کابوس‌های تهران 》نشسته باشی، در سالنی تاریک، با کوبه‌های رعب‌آور دمام! میهمان جیغ-آواز زنی که انگار در مراسم《زار》مشغول خارج کردن جن از بدن کسی است. سپیدپوش با نقاب زنان بندر. گیس بریده شده‌ی بافته‌ای که دست به دست می‌شود و جایی از ماجرا در می‌یابی از آن دخترکی است که روزی خودش را از بلندی به آغوش خیابان افکنده و حالا که از خاطراتش تنها تکه‌هایی مبهم از نمایشنامه‌های محبوبش را به‌خاطر دارد، مشغول نوازش بنفشه‌ای است!
تو همان دخترک ترس خورده‌ای، محکوم به دیدن کابوس‌هایش، محکوم به مرور تکه‌هایی از نمایشنامه‌های محبوبش. نشسته گرداگرد صحنه‌ای در تماشاخانه دا، که درازکشیده‌ای کف خیابان و توی دهانت شوری خون جاری است، تو خود تهرانی که نفس نمی‌کشد. تو خود مرضیه مهاجری که هیچ وقت نمی‌تواند از موهایش طره‌ای بافته شده و مشکی بسازد، که همیشه تارهای سفیدی میانش جیغ می‌کشد.
《 کابوس‌های تهران 》را ببینید، خودتان را از این رنجِ دلپذیر محروم نکنید!

از صفحه ی اینستاگرام نویسنده و منتقد "بابک خوشجان"
@babak.khoshjan
@marzymohajer
@mohammadrasouljafari
@amirsattariii
@hoda_t
@sara_pharipour
@roshanaei_saghar__63
@fatemehaashemi
@milad_h.90
@hamiddj54
@mvrygh
@saaraa__heshmati
@alef_h_soda
@daa.house
@hossein_khonka_official
@fatemehe.seyedtalebi_1985
@maed.amini
@pani_molaei
#تئاتر #نمایش #خانه_نمایش_دا #مرضیه_مهاجر#کابوس_های_تهران #تیوال#تئاتر_سورئال#دختران_ایران
#کابوس_های_تهران
"کابوس‌های تهران"
تا ۲۸ مردادماه

نویسنده، طراح و کارگردان:  مرضیه مهاجر
#کابوس_های_تهران #مرضیه_مهاجر #محمدرسول_جعفری #امیرستاری #هداتورنگ #سارافریپور #ساغرروشنایی #فاطمه_هاشمی #میلادحسینی #ساراحشمتی #مریم_غلامیان  #یاسمن_فریپور #امیرحسین_تاجیک #حسین_خنکا #فاطمه_سیدطالبی #مجتباحصامی #مایدامینی #خانه_نمایش_دا #تاتر #نمایش
نوشته ای از محسن خیمه دوز

«کابوس‌های تهران» با نویسندگی، بازیگری و کارگردانی «مرضیۀ مهاجر»، در تماشاخانۀ «دا» ترکیبی از اجراست (شامل روایت، بازی و میزانسن) و پرفورمنس (شامل حرکات فرم، رقص و موسیقی، از جاز غربی تا دستگاهی سنتی) که در آن بخشی از رقص‌های چینی، غربی و بومی مثل ترکمن وچند ناحیه دیگر ایران حضور دارد. کابوس‌های تهران با قرائتی شعرگونه، زیستِ تجربه شده در لایه‌های درونی تهران و ساکنانش را روایت می‌کند. تجربه ای سرشار از اضطراب، پرسش، هراس، خودبیگانگی و سرگشتگی‌ و نهایتا زیستن در جهانی بین خیال و واقعیت، جهانی که در هیچ سمت و سوئی قرار و استقرار ندارد، جهانی که قرار بود آرمانی باشد و انسانی ولی زشت شد و ضدانسانی، جهانی که هم باید از آن رها شد، هم باید در آن زیست. جهانی که هم زیست‌گاه است هم زندان، جهانی که هم باید از آن فرار کرد، هم باید به آنجا پناه برد.
«کابوس‌های تهران» تجربه دشواری‌ست از اجرای یک فرم ترکیبی، برای یک سوژۀ جذاب و دشوار صحنه‌ای که برای دیدنش باید جور دیگر دید و نگاه کرد. جسارت مواجه شدن با چنین تجربه‌ای ستودنی‌ست که در صورت تداوم و برطرف کردن آسیب‌ها و ضعف‌هایش، می‌تواند به تجربه‌های نوتر در تئاتر و خلق آثاری دیدنی‌تر در صحنه برسد

محسن خیمه دوز
@mohsen.kheymehdooz
تئاتری با شعر سپید ، تئاتری با صدای زنان ایران زمین
( مطلب زیر نقد کوتاهی است درباره ی تئاتر کابوس های تهران ، به کارگردانی و بازیگری مرضیه مهاجر )

شاید دیگر وقت آن رسیده که بیشتر با شعر نو و شعر سپید آشناتر شویم و چه بهتر که عجین شویم و در آن زندگی کنیم... به اجرا در آوردن و تبدیل شعر به درام کمک خوبی می تواند به این موضوع باشد .
مرضیه مهاجر این مطلب را به درستی درک کرده و در این تئاتر آخرش از اشعار سپید خود استفاده نموده است ...

از طرفی دیگر ساختار شکنی اسطوره ای او در اسطوره ی آرش نیز جلب توجه می کند که در آن ، اجرای کمان کشیدن آرش را نه یک مرد بلکه زنان صحنه هستند که به تصویر می کشند و نکته ی دیگرش اینجاست که او این امر را به گونه ای به تصویر می کشد که اینبار نه یک زن بلکه چندین زن - که می تواند سمبل زنان کشورش ... دیدن ادامه ›› باشند - این مهم را به انجام خواهند رساند .

تنهایی ، در مقابل کابوس هابی تهران ، احساس بی کسی در مقابل کابوس هابی که نه در خواب بلکه در بیداری راوی پیش می آید ، این تنهایی آشنا و درد مشترک همه ی زنان کشورش در مقابل دیوارها و سدها ، اتهام ها و مردسالاری های جامعه ، همه و همه با موسیقی مناسب و نورپردازی و طراحی لباس خوب و صد البته با بازی های خوب ، تماشاگر را امیدوار می سازد در پایان امیدوار نمایش .

نوشته ی حسن ملائی
سپهر، فرهاد آقارضائی و امیر مسعود این را خواندند
میلاد حسینی، مرضیه مهاجر، هدا تورنگ و hami این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مرضیه مهاجر عزیز، در جایگاە یک مخاطب جدی ادبیات نمایشی و عکاس تئاتر، و ھمچنین یکی از مخاطبان جدی آثار بیضایی،
دو عنصر در این کار بسیار مرا جذب کرد: یکی شاعرانگی و استحکام کلام و دقت در انتخاب واژگان در مونولوگھا و میان پردەھا، دوم بینامتنیت و پل نمادینی کە با «آرشِ» بیضایی ایجاد کردەای. حتما میدانی کە «آرش» جزو اولین (و اتفاقا جدی ترین) مشقھای بیضایی در دنیای ادبیات نمایشی است. نمایشنامەای کوتاە اما بەغایت محکم و سنجیدە کە در بسیاری از شرح و تفسیرھا بر آثار بیضایی و معرفی اش گاھا بە امضا و معرف دنیای نمایشی بھرام بیضایی معروف است. تبریک میگویم و امیدوارم کماکان روشن و جسور ادامە بدھی.
اگر طالبِ دیدنِ اثری جمع و جور و خوش بیان ھستید حتما بە دیدنِ این نمایش بروید. تا پایان مرداد ماە ھر شب ساعت ٢٠/٣٠ در خانەی نمایش دا اجرا خواھند داشت.

نیروان رضایی، عکاس، معلم زبان و ادبیات کوردی
نوشته شده در پیج اینستای نیروان
nirwan.rezaee