در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال توکلی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:27:40
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
"من"؟
یک عذر خواهی به خودم بدهکارم،
به منی که به وقتش حفظش نکردم،
آنجا که باید فریاد میزد صدایش را شکستم،
منی که یادش دادم خودش را نبیند،
یادش دادم حقش را گرفتند به خدا واگذار کند که گویا چوب او بی صداست،
که درد کشیدنشان را به وقتش میبینم که ندیدم و باز بر این باور پا فشردم،
که چه؟! که قرار است روزی انسان شایسته دنیا معرفی شود؟
هه!! این "من" را به کجا رسانیدمش که در گریز از همه کس و همه چیز است؟!
منی که ... دیدن ادامه ›› خواست همرنگ جماعت باشد،
جماعتی که تند و بی وقفه، هر لحظه، ناباورانه چیزی برایش رو کردند که خسته شد این "من"،
کجا برای خودش بود این "من"؟
بدهکار تر از همه دنیا اوست که در صف و نوبت اول ایستاده!
بدهکارم، زیاد بدهکارم به این "من"،
و اوج اشتباهم آنجا بود که خواستم از میان این آدمها یکی این "من" را دریابد،
یکی شبیه به خود "من" را، ای "من"، این من را ببخش.
:( :( :( :'( :'( ..
لطفاً بنویس از کیه.

manimoon..
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
من جملات خاص رو دوس دارم، همیشه از جاهای مختلفی که میبینم یادداشت میکنم، معمولا هم یادم نمیاد از کجا یادداشت کردم، بعضی هاش رو خیلی وقته که دارم.
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
زیباست کاش هنوزم کوتاهتر میشد...
۰۸ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فقط که بحث رفتنت نیست! این که یک خط در میان سرد میشود وجودم؛ این که بی اعتمادم؛ به همه؛ این که بعد تو بد و بدتری شد روزهایم؛ این که خنده می ماسد میان بغضی که گلو میدرد؛ فقط که بحث رفتنت نیست! تو بگو چرا؟! مگر در بودنت چه بود که میان گیر و داد روزهایم بد حالم خوب بود! که چرا دیگر حرفم نمیاید با هیچکس؛ که چرا هیچکس نیست انگار؛ جز این قلم که به دوش میکشد مرا. این من را چه کنم؟ با این منی که تو ساختی چه کنم؟! فقط که نبودنت نیست میبینی ..
از یادآوری هراس دارم. ذهنم را به سیگار بسته¬ام که مبادا بدون اجازه دست درازی کند. افکارم به جان هم افتاده¬اند آشوبی به پا خواسته که انگار آخرزمان من است. از خواب که بیدار می¬شوم برگه تردد محدود می¬گیرم که مبادا جایی بروم که خاطراتت مرا به قتل برسانند.
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
متشکر :)
من جملات خاص رو دوس دارم، همیشه از جاهای مختلفی که میبینم یادداشت میکنم، معمولا هم یادم نمیاد از کجا یادداشت کردم، بعضی هاش رو خیلی وقته که دارم.
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
زیبا بود جناب نگهدار، متشکر :)
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلم هوای جاده ای را می خواهد ،
که در آن تا می توانم
از این شهر و آدم هایش دور شوم .
بروم به آنجایی
که آدم های ساده را
با انگشت به هم نشان نمی دهند
و برای بودن با او شرط نمی گذارند
آنجا که هر کس
همیشه یک آینه در دست دارد ،
تا گاهی خود را در آن ببیند
اینجا ،
من به جای تمام آدم ها
خجالت می کشم !
همان هایی
که فرصت دوست داشتن را به فردا می اندازند ،
و فردا بر مزار خود خواهی شان می گریند...
زیباست

آفرین به سلیقتون

فقط جسارتا این آثار برای کدوم بزرگواره؟
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
متشکر، این ها جملاتی هست که بهشون علاقه دارم از جاهای مختلفی که میبینم یادداشت میکنم، همشونو یادم نمیاد کجا دیدم :)
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رها کن قصه ی این آدم ها را که در لحظه ای نفس برای تو می دهند که لحظه ای بعد نفست را قطع میکنند، که اگر قدرتش را داشته باشند، گناهی هم ندارند انگار،
آنقدر همه چیز این روزها به بدترین شکل ممکن در هم آمیخته شده که در میان این همه نادرست بودن، درست بودن آنقدر مجذوب نمیکند کسی را..
آدمهایی که نقطه احساسشان که باز شود تو را به عرش میبرند بالا، آنقدر که روح زندگی را مزه مزه میکنی، طعم خوشیی که هرگز تا به آن نقطه نرسی درکش نمیکنی، اما ناگهان فرو میریزی، سقوط می کنی، و هاج و واج نگاهت زمین را چنگ می زند، گوشهایت کیپ می شود، حواست را جمع میکنی و به کوتاهیش درد میخوری، به رویایی که سپری شد، آه است که از ته دل میبندی،
و در جواب چراهایت جای پایی را می بینی که آشناست، خیلی آشنا اما غریب! آنقدر غریب که ترس برت میدارد و کسی چه میداند که تو دیگر چرا نه غریبه ای را غریب حس میکنی و نه آشنایی را آشنا!
زیبا تلخ و واقعی.......
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید