به یاد دوست
دوستان دلیل اصلی نوشتن این نقد علاقه ی شخصی من به رضا ثروتی است وگرنه عموم نمایش ها در ایران حتی لیاقت نقد را هم ندارند.
از نظر من نمایش فهرست نمایشی چند پاره بود لحظاتی ناب و جذاب در کنار لحظاتی خشک ، بی روح و اسفناک ... انگار این نمایش کار ۲ نفر بود یک نابغه ی کاربلد و یک آماتور کار خراب کن!
نمی دانم چرا اما علی رقم از خود گذشتگی بازیگران فرم کار( که بدون اغراق فوق العاده بودند ) نمایشی سرشار از بی معنی بودن نصیب من شد
راستش را بخواهید فهرست هیچ شباهتی به ویتسک ۳ سال پیش ثروتی جدا از کپی بودن یا نبودنش نداشت و دیدن این نمایش به شدت من را نا امید کرد چرا که روی ثروتی بیش از اینها حساب باز کرده بودم
متاسفم که با این قدرت و لحن از اثر چند پاره و گسسته ی خود به شکل نادرستی حمایت می کند و انگار نه انگار که مخاطب بیچاره بعد از خارج شدن از سالن جدا از رخوت جسمی به خود اجازه نمی دهد به حتی یکی از دیالوگ های
... دیدن ادامه ››
کار فکر کند
مگر این به معنی شکست یک نمایش نیست؟!
(جدا از اینکه مردم ما هر آنچه را که بیشتر نمی فهمند بیشتر دوست دارند و عمیق تر می پندارند و به نام افراد بیشتر از چشم و گوششان اعتماد دارند )
حقیقت گر چه تلخ اما حقیقت اینست ای کاش دیشب به جای یک نمایش ۱۶۰ دقیقه ای که مخاطب منصف و بی طرف آن هم به دلیل جذابیت های فرمی کار ماکسیمم از ۳۰ دقیقه ی ابتدایی آن متوانست لذت برد اثری هر چند مشابه از نمایشی فاخر می دیدیم و مثل ویتسک از ته جان آخیش می گفتیم و به ثروتی دست مریزاد میگفتیم
گرچه دیشب در سالن تیاتر زجر کشیدم اما باید گفت بازیگران از جان و دل مایه می گذاشتند(جدا ازینکه به هر دلیلی اگر من کارگردان این نمایش بودم به خاطر تیمم هم که شده اجازه ی ۲ اجرا در یک روز را نمیدانم چرا که حقوق انسان فراتر از خلق اثر هنری است) و به نمایش بیشتر از خودشان اهمیت میداند و دمشان گرم واقعا
و از هماهنگی بین موسیقی و فرم واقعا لذت بردم خواننده ی سوپرانو هم در فرم واقعا تاثیر گذار بود
انتخاب ۳ بازیگر هم چهره برای بازیگر نقش اصلی بدون هیچ استفاده ی میزانسنی و مفهومی ضروری برای من مضحک بود
نتیجه گیری هم چیزی از فاجعه کم نداشت اما
بازیگر خردسال چیزی از یک نابغه کم نداشت و واقعا فوق العاده بود .
نمایش سرشار از ایده های ظریف و فوق العاده بود که در مجموع کمکی به کلیت داستان نکرده بود
نمایش پریشانم کرد به قدری شلوغ بود که در 160 دقیقه نتوانستم حتی 1 دقیقه فکر کنم
شخصیت اصلی نمایش به هیچ عنوان نتوانسته بود با مخاطب ارتباط درست برقرار کند و همینطور که در بالا اشاره کردم 3 نفر بودن آنها باعث بد تر شدن موضوع شده بود
فکر میکنم حضور دائم بازیگران فرم با اینکه فوق العاده بودند هم چندان لذت بخش نبود و بیشتر ذهن ها را خسته می کرد .
یکسری از شخصیت ها با فضای کلی کار نمی خوانند و می توان گفت به کلی فالش بودند مثل مرد صاحب سگ ! شخصیتی که ما فقط یکبار میدیدیم اما آنقدر به نمایش نمی خورد که خاطره ی بدش به خاطرمان مانده
بازیگران نقش سگ و پدر که قند می خورد را می توان بهترین بازیگران فهرست قلمداد کرد اما داستانی که بین سگ و قهرمان اتفاق افتاد فارغ از تلاش بسیار نویسندگان برای ایجاد ارتباط با متن کاملا یک وصله ی ناچسب بود و بازیگر توانای نقش هم نتوانسته بود کاری در این خصوص کند
در مورد طراحی صحنه حجمی به بزرگی 4 پیانو بزرگ در وسط نمایش باعث شده بود بسیاری از میزانسنها برای بسیاری از مخاطبان قابل دیدن نباشد.
نقطه ی عطف کار شاید طراحی لباس ها بود اما باز هم از چند فضای کاملا متفاوت بنابر این یکپارچه نبود
شخصیت فرشته انگار از یک فضای کاملا متفاوت تر وارد داستان شده بود و من را به یاد فضاهای کلاسیک تری می انداخت و نتوانسته بود ارتباط نزدیکی با کل نمایش پیدا کند. شاید هم دلیل این اتفاق طراحی لباس نا مناسب برای فرشته بود.
و در مجموع با وجود کشیدن مدت ها انتظار برای اثری بدیع از کارگردان موفق ویتسک خستگی دیدن یک تئاتر به تن من ماند
و السلام