شکوفه های گیلاس مثل هایکو متن که می گفت :
(( دنیا پر از رنج است،
با این حال
درختان گیلاس شکوفه میدهند ))
واقعا توی ذهن من شکوفه داد و کاش تمدید بشه ، دیدن فقط یک بار این اجرا خیلی کمه ....
همیشه نباید تئاتر با چشم سر دید ،
گاهی باید تئاتر حس کرد ، قدم زد و بذاری دنیای اون اجرا و اتفاقاتش باهات زندگی کنه ؛ بعد اون موقع اس که به خودت می آی می بینی چه چیزای دیدی و چه چیزای بهت گذشته . شاید رسالت هنر هم همین باشه که فراموش شده ها رو دوباره به یاد بیاره تا ...
این تئاتر توی یک زایشگاه قدیمی اجرا شده و وقتی از اون جا می آی بیرون احساس می کنی انسان جدیدی در تو زاییده شده .
خسته نباشید عالی بود به امید زایش های دوباره ...
متاسفانه اصلا نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم ،
احساس می کنم خیلی جای کار و پخته تر شدن داشت ...
درود و خسته نباشید به کل عوامل اجرا .
اجرای پر و تمام عیاری بود
می شه گفت روی تک تک دیالوگ ها و واژه ها کار شده بود ،
و بنظر من غایت یک هنر و اجرا زمانی که بعد از تموم شدنش توی ذهن مخاطب شروع بشه و این اجرا کاملا این تاثیر توی من داشت ، جوری که تا حد زیادی منو یاد نظریه ماکیاول ( آیا هدف وسیله را توجیه می کند !؟ ) انداخت یا علامت سوالهای دیگه ای مثل این ؛ پس نباید هیچ وقت به انقلاب فکر کرد ؟ چرا تئوری ها زمان اجرا انقدر از ایدئولوژی اولیه فاصله می گیرند ؟ و ...
خسته نباشید دوستان
سلام
من تقریبا بیشتر نوشته های شکسپیر مطالعه کردم و علاقه خاصی نسبت آثارش دارم . بنظر من فکر اجرای نمایشنامه های شکسپیر جرات خاصی می خواد چه برسه به روی صحنه آوردن کارهاش .
بنظر من کوریولانوس اجرای کاملی بود طوری که حداقل من گذر زمان اصلا متوجه نشدم و مهمتر اینکه زمانی که اجرا تموم شد هنوز دیالوگ ها و نمایش توی ذهن من مخاطب دوره می شد .
به امید های اجراهای همین گونه موفق آینده
واقعا خسته نباشید . یه اجرای روان و عالی ، طوری که اصلا گذر زمان احساس نمی کنی و در عین حال از دردهای می گه که هر روز کنارت و شاید هیچ وقت بهش فکر نکردی یا درگیرش نشدی .