در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نصر | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:38:34
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید



بنام خداوند عشق و خرد

مرغ عشق

بر درخت قدر سبز سپید ......روی یک شاخه پر برگ و قوی

شاخه مهر و محبت ........مرغک عشق نشست ....چه سراسیمه و مست

باد و طوفان شدید ... دیدن ادامه ›› بشد از خشم پدید

تنه از شدت طوفان بلا می لرزید

شاخه حرص شکست .......شاخهء زور خودش را جمع کرد

هم به سوی پف طوفان بلا سر خم کرد

شاخهء مهر و صفا ........پوششی داد به مرغک ز وفا.....برگها را سپری ساخت به باد

زیر انبوهی برگ........مرغ عشق را جا داد............

مرغ رو کرد به خدا........مکن ای دوست تو این شاخه جدا .....مکن ای دوست تو این شاخه جدا

خشم چون نام خدا را بشنید .......دم مهر .....عشق پر آوازه شنید

نرم شد ...چند لرزه دیگر بداد .......تا بیامد خشم الله اش به یاد..........

آفتاب از قدم صبح سپید بر درخت می تابید .......نفس باز نسیم .....

از گلستان زد و پر کرد شمیم

خوش طراوت شد دشت ..........همه در خیر و گذشت

جویباران جاری ...........همه جا بیداری....همه جا بیداری
مرغها پر زده از کوه سرازیر شدند

همه پرواز کنان می خوانند .......وازه عشق و محبت به نوا می راندند
همه با هم هم سو .....همه با هم خوش رو
همه با اشک به نوا....همه با هم به دعا

مکن ای دوست تو این شاخه جدا......مکن ای دوست تو این شاخه جدا

برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باز کن پنجره را صبح دمید ............... آفتاب است و بسی روز امید

تاب رویایی امید شنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟هر کسی راز دم صبح بدید
دل به امید مرام و قدمش >>>>>>>>>>مست در گوشه فرجام خزید

ساکت وصامت ولب برلب او <<<<<<<< وه چه با شوق سبک بار پرید
شاکر وراضی و پر در صدفش //////////////// به محبت دل و دل دار خرید

باز کن پنجره را .....رو به دریای امید ...............خنده زد پرتو زیبایی نور خورشید
باز کن پنجره را صبح دمید ...... ظلمت شب بدرید ......حاکم است صبح سپید



خنده زد پرتو زیبایی نور خورشید


چه شعر روشنی... صبح شدم
۰۷ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

طلوع عشق : آوای گذشت

گرمی بوسه خورشید و طلوع
جان دمید و روح را در قطره ای

قطره از شادی بیحد و حساب
شد بخاری و نمی........ برگل نشست

غنچه از دیدار نور و قربتش
باز شد......... لبخند به لبهایش نشست

بر گها رقصان شدند از شوق گل
رقص ... دیدن ادامه ›› برگ جان داد بر سبزی دشت.........

مرغها مست ازهوا و عطر گل
خواندند با یک دگر.........

نغمه پرشور و آوای گذشت

آسمان از بوسه خورشید فجر
ظلمت شب پس زد و چون روز گشت

نم نمک آمد چو بر بالا افق بوسه ها زد بر که و دریا و دشت.....

مهدی میرزاوند، baharinbahar و امیر هوشنگ صدری این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

رو و تو

چون بگشاید دو لبش خنده زند پستهء او
با طن و معنی به درون ظاهر زیبا به تو روست

آنچه طراود ز درون هم چو قبایی به تن است
نی نشودتنگ و گشاد جامه به اندازهء خوست

آینه دار از پس غیب دم بدمد بی شک و ریب
حسن و نکو یا بد و عیب آنچه براند ز تو بوست

فاتح ... دیدن ادامه ›› نطق واثر است شاهد و مشک وقدر است
هاتف نور و بصر است هر چه رسد از در دوست

دل بزند تار و دفی پا به نوا و هدفی
نغمه واشک وصدفی ساقی وبزمش چه نکوست

چنگ و دف و تنبک و نی دلبر و پیمانه و می
کو و کجا خواند و کی قسمت و یارانهءهوست

شد به سما عرش وجود از قدم وحرمت هود
موسی عمران به لقا .عیسی مریم به تو رو ست

زد چو غزل باد صبا باب سلیمان به قبا
هر که محمد به دل است عاشق و دیوانهء اوست

فوق العاده بود!
۰۱ اسفند ۱۳۹۲
ممنون از ابراز محبت شماجناب سیاوش
۰۷ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید