در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پژمان | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 22:18:50
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

اکران مستند " برای گونگادین بهشت نیست " سه شنبه 1395/5/5 در خانه هنرمندان تهران / شیراز و اصفهان Telegram.me/gungadin1395
محمد شمالی و طاها پویا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

حکایت عجیب گونگادین، میلیونر گمشده/ بررسی زوایای پنهانی پس از نیم قرن
مستند کنجکاوی برانگیز «برای گونگادین بهشت نیست» در سینماهای گروه هنر و تجربه به نمایش درآمده است.
عصرایران - صبح یک روز گرم تابستانی، درست قبل از طلوع خورشید همیشه تابان روز چهارشنبه نهم تیرماه 1344 مثل همیشه، سحرخیز و قبراق بر می خیزد و آماده رفتن به دفتر کارش می شود. کاری که با شور و اشتیاق انجامش می دهد. در طی سالیانی درازی که در این شغل بوده لحظات متفاوتی را تجربه کرده و شاهد درد ها و رنجها و صد البته شادی های بسیاری بوده است .

آن شب خواب هرگز به چشمانش نرفت و ناباورانه منتظر اتفاقات هیجان انگیز و خبرهای جنجالی تازه تری بود. شبی که با سایر شب های دوران حرفه ای او تفاوت بسیار داشت. شبی پر از استرس و هیجان که خواب را از چشمانش ربوده بود. هیجان و استرسش از این جهت بود که او اولین ایرانی است که از خبری به این مهمی آگاهی یافته بود. خبری که شوک بزرگی در او ایجاد کرده و با طلوع خورشید در جامعه نیز ایجاد خواهد کرد. خبری که غرور ملی را به کشورش تزریق می کند و جنجالی ... دیدن ادامه ›› در عرصه مطبوعات و ادبیات کشور به پا خواهد کرد.

غلامحسین صالحیار، موسس واحد خبر خبرگزاری رادیو ـ تلویزیون ملی ، موسس نخستین خبرگزاری غیر دولتی ایران به نام پرس ایجنت، سردبیر روزنامه اطلاعات، نخستین سردبیر روزنامه آیندگان ، سردبیر خبرگزاری پارس ، عضو موسسان سندیکای روزنامه نگاران ایران و مولف چندین کتاب از جمله «چهره مطبوعات معاصر» است.

او برگزیده شده بود تا نامی را زنده کند که در صفحات زندگی و روزمرگی ها گم گشته و تاریخ برای چند دهه جفایی در حقش روا داشته است. او حامل خبر مهمی برای این سرزمین بود، خبری که بی اغراق برای بخش عمده ای از مردمان این سرزمین شگفت انگیز و ناباورانه بود و هست. خبری که تاکنون، کنجکاوان و علاقه مندانش را به دنبال خود کشانده است .

چهارشنبه نهم تیرماه 1344 با رسیدن روزنامه ها به پیشخوان دکه های سراسر کشور در صفحه اول روزنامه اطلاعات، خبری منتشر می شود که چشمها را به خود خیره می کند و کنجکاوی مخاطبانی را بر می انگیزد، که هر روز منتظر رسیدن روزنامه ی محبوب خود هستند . تیتری با عنوان " میلیونر گمشده ". یک ایرانی گمنام با نوشتن کتابی صاحب میلیونها پول شده ولی خودش خبر ندارد.

غلامحسین صالحیار از قول روزنامه دیلی اکسپرس می نویسد : یک ایرانی گمنام میلیونر شده است و خود او خبر ندارد !

در روزهایی که مردم تمام سعی‎شان را می کنند تا از غافله تجدد و تجمل عقب نمانند و جامعه به سوی تغییری اساسی گام بر می دارد ، همین یک جمله کافیست تا هر رهگذری را به خودش جلب کند. تیتری که عموم جامعه را به خرید روزنامه و خواندن آن ترغیب می کند. در ایامی که با چند صد هزار تومان می توان روزگار را با خوشی و شادی و رویایی زیست، داشتن میلیونها تومان پول آرزویی بس زیبا و شوق انگیزو دست نیافتنی است. همه کنجکاو شده اند بدانند این خوشبخت ترین مردم کیست که این چنین باز شاهی و شکوه بر شانه اش نشسته است؟ تاکنون کجا بوده و به چه کاری مشغول بوده است؟ چگونه توانسته است به این سعادت دست یابد؟ چطور می شود یک نفر صاحب میلیونها پول شده باشد و خودش خبر نداشته باشد؟ از کجا و چطور می توان او را یافت و این خبرخوش را به او داد و شاید بتوان مژدگانی بسیاری نیزگرفت ؟ چطور هیچ یک از بزرگان ادبیات این کشور تا کنون هرگز نامی و نشانی از این شخص نشنیده اند ؟


او در کنار کدام ادیب فرزانه درس آموخته که این چنین یک شبه ره صد ساله رفته است ؟ مردم با اشتیاق فراوان سطر سطر روزنامه را می خوانند. باسوادها برای افراد بی سواد توضیح می دهند. آنان چنان با شور و اشتیاق و با چنان آب و تابی حادثه را شرح می دهند که گویی خود، این موفقیت بزرگ را کسب کرده اند. خبری که پیش از این در کشور انگلستان غوغایی به پا کرده بود و رسانه های زیادی به شرح ماجرا پرداخته بودند و امروز این خبر به کشور ما ایران ، یعنی کشور " نویسنده میلیونر گمشده " هم رسیده بود .

خبر دهان به دهان بین مردم کوچه و بازار پخش می شود . عده ای هیجان زده و عده ای ناباورانه جویای خبر می شوند . کتاب "برای گونگادین بهشت نیست " چندین روز ، پیش از انتشار خبر در ایران و در ژوئن سال 1965 در کشور انگلستان به چاپ می رسد. کتابی که گفته می شود توسط یک روستایی بی سواد نوشته شده و این موضوع باعث استقبال غیر منتظره خوانندگان و ثبت رکورد پرفروش ترین کتاب سال در انگلستان و امریکا می شود و خیلی زود همه با استعداد جدیدی در ادبیات آشنا می شوند .

"برای گونگادین بهشت نیست " به سرعت به زبان های هندی ، ژاپنی ، سوئدی ، فرانسه ، آلمانی ، دانمارکی و.... بعدها توسط غلامحسین صالحیار به فارسی نیز ترجمه می شود. کتابی که جذابیت سرگذشت نویسنده اش کمتر از خود داستان نیست. صالحیار خبرش را چنین ادامه می دهد : " خبر از این قرار است که شخصی به نام "علی میر درک وندی" در زمان جنگ جهانی ( سال 1943 و با ورود ارتش متفقین به ایران ) در خوزستان به استخدام باشگاه افسران انگلیسی و آمریکایی در می آید. این شخص با حسن خدمت موفق می شود که سرپیش خدمت تالار نهار خوری باشگاه شود و روابط بسیار نزدیکی با افسران انگلیسی و آمریکایی پیدا می کند و ضمنا زبان انگلیسی را به خوبی را می آموزد.

رابطه "میر درک‎وندی" با افسران آنقدر صمیمانه می شود که نام مستعار او را " گونگادین " می گذارند. پس از جنگ و خروج نیروهای خارجی، مدتی از میر دریکوند خبری نمی شود. او به وسیله یکی از آشنایان خود نسخه ای از کتاب را که به انگلیسی عامیانه و تحت عنوان " افسران انگلیسی و آمریکایی " نوشته بود، به لندن می فرستد. با پیگیری های ستوان همینگ معلم انگلیسی علی در دوران حضورش در ایران، این کتاب نظر یکی از ناشران را جلب می کند و تحت عنوان "برای گونگادین بهشت نیست " به چاپ می رسد . اینک مقامات انگلیسی ناشر کتاب جهت پرداخت حق التالیف نویسنده در جستجوی این شخص هستند و حتی یکبار یک نفر از طرف این موئسسه سفری به ایران کرده و چون نویسنده ظاهرا اهل بختیاری بوده (تصورات اولیه از زادگاه علی ) تمام منطقه بختیاری را گشته ولی از او اثری بدست نیاورده است. دیلی اکسپرس در توصیف کتاب اضافه می کند: پیتر سلرز هنرپیشه معروف انگلیسی پس از خواندن آن گفته است که یکی از شیرین ترین کتابهایی است که من در عمرم خوانده ام.

صالحیار با نوشتن این خبر شور و هیجانی در جامعه بوجود می آورد. برای اولین بار نام علی میر دریکوندی نویسنده کتاب " برای گونگادین بهشت نیست " به سرعت در سراسر ایران پخش می شود. همه درصددند تا هر طور شده خالق این داستان زیبا را بیابند. غلامحسین صالحیار دفاتر سرپرستی روزنامه اطلاعات در سراسرکشور را به کمک فرا می خواند تا شاید اثری از این نویسنده گمنام پیدا کنند.

پنجشنبه دهم تیرماه 1344 به واسطه نام خانوادگی علی، تنها قوم ایرانی با نام میر دریکوندی را، در لرستان شناسایی می کنند. حالا پس از نیم قرن سکوت، سید غلامرضا نعمت‎پور، فیلمساز لرستانی با ساخت فیلمی توانسته است زوایای پنهانی از زندگی نویسنده مهجور همشهری اش را آشکار کند .

نعمت پور در این خصوص به عصرایران می گوید: «روزها و شب های بسیاری به این مرد روستایی زاده فکر می کنم و خیلی دوست دارم بدانم چه در سر داشته است. مردی که در گمنامی تمام زیست و شاید بتوان لقب بی ادعاترین فرد جهان را به او داد. مردی که زندگیش شاید شبیه افسانه ها باشد اما واقعی است. مردی که بهشتش را هرگز دراین جهان نخواست.»



او بیان می کند: «پس از ساخت مستند "برای گونگادین بهشت نیست " با جان و دل درک کردم که دستان طبیعت هرگز عشق را محو نخواهد کرد حتی اگر بیش از هزار سال سکوت کرده باشد. من تک تک روزها و شب هایی را با علی یا همان گونگادین زیسته ام اما هرگز نتوانستم درکش کنم. به قول دوست و همراه خوبم کرمرضا تاجمهر، داستان نویس خوش ذوق لرستانی که می گوید: از آنجا که تاکنون هیچ خبر موثقی از بهشت و دوزخ گونگادین نرسیده، معلوم نیست جستجوی‌اش برای یافتن روزنه‌ای همیشگی به بهشت، نتیجه داده، یا خیر؛ اما جستجوی ما برای یافتن سرنخی تازه از زندگی مبهم «علی میردریکوندی» در روزهایی تنهایی اش، به جاهای جالبی رسید که به‌ واسطه‌ی آن می‌توان به بخشی از ابهامات زندگی مشقت‌بار او پاسخ داد.»

نعمت پور در ادامه می گوید: «خیلی ها در این مسیر مشقت بار همراهم بودند که با زبانی قاصر سپاسگزارشان هستم و در این بین بخش بزرگی را مدیون همسرم لاله روزگرد هستم که با کاوش در جهانی خارج از سرزمینم روح تازه ای به درک و باور علی در فیلم دمید؛ امیدوارم فرصت دیدن این فیلم برای همگان فراهم شد تا با زوایای پنهانی زندگی این مرد بیش از پیش آشنا شوند.»


* مستند "برای گونگادین بهشت نیست" در گروه هنر و تجربه اکران شده است. این مستند تاکنون جوایز بسیاری از جمله سیمرغ بهترین پژوهش جشنواره فیلم فجر و بهترین مستند پرتره جشنواره سینما حقیقت را به دست آورده است.
علی افشار و پرندیس این را دوست دارند
چقدر من دوست دارم این فیلم رو ببینم اما به قدری ساعت اکرانش محدود و بد هست که هنوز موفق نشدم
۱۹ تیر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

حکایت عجیب گونگادین، میلیونر گمشده/ بررسی زوایای پنهانی پس از نیم قرن
مستند کنجکاوی برانگیز «برای گونگادین بهشت نیست» در سینماهای گروه هنر و تجربه به نمایش درآمده است.
عصرایران - صبح یک روز گرم تابستانی، درست قبل از طلوع خورشید همیشه تابان روز چهارشنبه نهم تیرماه 1344 مثل همیشه، سحرخیز و قبراق بر می خیزد و آماده رفتن به دفتر کارش می شود. کاری که با شور و اشتیاق انجامش می دهد. در طی سالیانی درازی که در این شغل بوده لحظات متفاوتی را تجربه کرده و شاهد درد ها و رنجها و صد البته شادی های بسیاری بوده است .

آن شب خواب هرگز به چشمانش نرفت و ناباورانه منتظر اتفاقات هیجان انگیز و خبرهای جنجالی تازه تری بود. شبی که با سایر شب های دوران حرفه ای او تفاوت بسیار داشت. شبی پر از استرس و هیجان که خواب را از چشمانش ربوده بود. هیجان و استرسش از این جهت بود که او اولین ایرانی است که از خبری به این مهمی آگاهی یافته بود. خبری که شوک بزرگی در او ایجاد کرده و با طلوع خورشید در جامعه نیز ایجاد خواهد کرد. خبری که غرور ملی را به کشورش تزریق می کند و جنجالی ... دیدن ادامه ›› در عرصه مطبوعات و ادبیات کشور به پا خواهد کرد.

غلامحسین صالحیار، موسس واحد خبر خبرگزاری رادیو ـ تلویزیون ملی ، موسس نخستین خبرگزاری غیر دولتی ایران به نام پرس ایجنت، سردبیر روزنامه اطلاعات، نخستین سردبیر روزنامه آیندگان ، سردبیر خبرگزاری پارس ، عضو موسسان سندیکای روزنامه نگاران ایران و مولف چندین کتاب از جمله «چهره مطبوعات معاصر» است.

او برگزیده شده بود تا نامی را زنده کند که در صفحات زندگی و روزمرگی ها گم گشته و تاریخ برای چند دهه جفایی در حقش روا داشته است. او حامل خبر مهمی برای این سرزمین بود، خبری که بی اغراق برای بخش عمده ای از مردمان این سرزمین شگفت انگیز و ناباورانه بود و هست. خبری که تاکنون، کنجکاوان و علاقه مندانش را به دنبال خود کشانده است .

چهارشنبه نهم تیرماه 1344 با رسیدن روزنامه ها به پیشخوان دکه های سراسر کشور در صفحه اول روزنامه اطلاعات، خبری منتشر می شود که چشمها را به خود خیره می کند و کنجکاوی مخاطبانی را بر می انگیزد، که هر روز منتظر رسیدن روزنامه ی محبوب خود هستند . تیتری با عنوان " میلیونر گمشده ". یک ایرانی گمنام با نوشتن کتابی صاحب میلیونها پول شده ولی خودش خبر ندارد.

غلامحسین صالحیار از قول روزنامه دیلی اکسپرس می نویسد : یک ایرانی گمنام میلیونر شده است و خود او خبر ندارد !

در روزهایی که مردم تمام سعی‎شان را می کنند تا از غافله تجدد و تجمل عقب نمانند و جامعه به سوی تغییری اساسی گام بر می دارد ، همین یک جمله کافیست تا هر رهگذری را به خودش جلب کند. تیتری که عموم جامعه را به خرید روزنامه و خواندن آن ترغیب می کند. در ایامی که با چند صد هزار تومان می توان روزگار را با خوشی و شادی و رویایی زیست، داشتن میلیونها تومان پول آرزویی بس زیبا و شوق انگیزو دست نیافتنی است. همه کنجکاو شده اند بدانند این خوشبخت ترین مردم کیست که این چنین باز شاهی و شکوه بر شانه اش نشسته است؟ تاکنون کجا بوده و به چه کاری مشغول بوده است؟ چگونه توانسته است به این سعادت دست یابد؟ چطور می شود یک نفر صاحب میلیونها پول شده باشد و خودش خبر نداشته باشد؟ از کجا و چطور می توان او را یافت و این خبرخوش را به او داد و شاید بتوان مژدگانی بسیاری نیزگرفت ؟ چطور هیچ یک از بزرگان ادبیات این کشور تا کنون هرگز نامی و نشانی از این شخص نشنیده اند ؟


او در کنار کدام ادیب فرزانه درس آموخته که این چنین یک شبه ره صد ساله رفته است ؟ مردم با اشتیاق فراوان سطر سطر روزنامه را می خوانند. باسوادها برای افراد بی سواد توضیح می دهند. آنان چنان با شور و اشتیاق و با چنان آب و تابی حادثه را شرح می دهند که گویی خود، این موفقیت بزرگ را کسب کرده اند. خبری که پیش از این در کشور انگلستان غوغایی به پا کرده بود و رسانه های زیادی به شرح ماجرا پرداخته بودند و امروز این خبر به کشور ما ایران ، یعنی کشور " نویسنده میلیونر گمشده " هم رسیده بود .

خبر دهان به دهان بین مردم کوچه و بازار پخش می شود . عده ای هیجان زده و عده ای ناباورانه جویای خبر می شوند . کتاب "برای گونگادین بهشت نیست " چندین روز ، پیش از انتشار خبر در ایران و در ژوئن سال 1965 در کشور انگلستان به چاپ می رسد. کتابی که گفته می شود توسط یک روستایی بی سواد نوشته شده و این موضوع باعث استقبال غیر منتظره خوانندگان و ثبت رکورد پرفروش ترین کتاب سال در انگلستان و امریکا می شود و خیلی زود همه با استعداد جدیدی در ادبیات آشنا می شوند .

"برای گونگادین بهشت نیست " به سرعت به زبان های هندی ، ژاپنی ، سوئدی ، فرانسه ، آلمانی ، دانمارکی و.... بعدها توسط غلامحسین صالحیار به فارسی نیز ترجمه می شود. کتابی که جذابیت سرگذشت نویسنده اش کمتر از خود داستان نیست. صالحیار خبرش را چنین ادامه می دهد : " خبر از این قرار است که شخصی به نام "علی میر درک وندی" در زمان جنگ جهانی ( سال 1943 و با ورود ارتش متفقین به ایران ) در خوزستان به استخدام باشگاه افسران انگلیسی و آمریکایی در می آید. این شخص با حسن خدمت موفق می شود که سرپیش خدمت تالار نهار خوری باشگاه شود و روابط بسیار نزدیکی با افسران انگلیسی و آمریکایی پیدا می کند و ضمنا زبان انگلیسی را به خوبی را می آموزد.

رابطه "میر درک‎وندی" با افسران آنقدر صمیمانه می شود که نام مستعار او را " گونگادین " می گذارند. پس از جنگ و خروج نیروهای خارجی، مدتی از میر دریکوند خبری نمی شود. او به وسیله یکی از آشنایان خود نسخه ای از کتاب را که به انگلیسی عامیانه و تحت عنوان " افسران انگلیسی و آمریکایی " نوشته بود، به لندن می فرستد. با پیگیری های ستوان همینگ معلم انگلیسی علی در دوران حضورش در ایران، این کتاب نظر یکی از ناشران را جلب می کند و تحت عنوان "برای گونگادین بهشت نیست " به چاپ می رسد . اینک مقامات انگلیسی ناشر کتاب جهت پرداخت حق التالیف نویسنده در جستجوی این شخص هستند و حتی یکبار یک نفر از طرف این موئسسه سفری به ایران کرده و چون نویسنده ظاهرا اهل بختیاری بوده (تصورات اولیه از زادگاه علی ) تمام منطقه بختیاری را گشته ولی از او اثری بدست نیاورده است. دیلی اکسپرس در توصیف کتاب اضافه می کند: پیتر سلرز هنرپیشه معروف انگلیسی پس از خواندن آن گفته است که یکی از شیرین ترین کتابهایی است که من در عمرم خوانده ام.

صالحیار با نوشتن این خبر شور و هیجانی در جامعه بوجود می آورد. برای اولین بار نام علی میر دریکوندی نویسنده کتاب " برای گونگادین بهشت نیست " به سرعت در سراسر ایران پخش می شود. همه درصددند تا هر طور شده خالق این داستان زیبا را بیابند. غلامحسین صالحیار دفاتر سرپرستی روزنامه اطلاعات در سراسرکشور را به کمک فرا می خواند تا شاید اثری از این نویسنده گمنام پیدا کنند.

پنجشنبه دهم تیرماه 1344 به واسطه نام خانوادگی علی، تنها قوم ایرانی با نام میر دریکوندی را، در لرستان شناسایی می کنند. حالا پس از نیم قرن سکوت، سید غلامرضا نعمت‎پور، فیلمساز لرستانی با ساخت فیلمی توانسته است زوایای پنهانی از زندگی نویسنده مهجور همشهری اش را آشکار کند .

نعمت پور در این خصوص به عصرایران می گوید: «روزها و شب های بسیاری به این مرد روستایی زاده فکر می کنم و خیلی دوست دارم بدانم چه در سر داشته است. مردی که در گمنامی تمام زیست و شاید بتوان لقب بی ادعاترین فرد جهان را به او داد. مردی که زندگیش شاید شبیه افسانه ها باشد اما واقعی است. مردی که بهشتش را هرگز دراین جهان نخواست.»



او بیان می کند: «پس از ساخت مستند "برای گونگادین بهشت نیست " با جان و دل درک کردم که دستان طبیعت هرگز عشق را محو نخواهد کرد حتی اگر بیش از هزار سال سکوت کرده باشد. من تک تک روزها و شب هایی را با علی یا همان گونگادین زیسته ام اما هرگز نتوانستم درکش کنم. به قول دوست و همراه خوبم کرمرضا تاجمهر، داستان نویس خوش ذوق لرستانی که می گوید: از آنجا که تاکنون هیچ خبر موثقی از بهشت و دوزخ گونگادین نرسیده، معلوم نیست جستجوی‌اش برای یافتن روزنه‌ای همیشگی به بهشت، نتیجه داده، یا خیر؛ اما جستجوی ما برای یافتن سرنخی تازه از زندگی مبهم «علی میردریکوندی» در روزهایی تنهایی اش، به جاهای جالبی رسید که به‌ واسطه‌ی آن می‌توان به بخشی از ابهامات زندگی مشقت‌بار او پاسخ داد.»

نعمت پور در ادامه می گوید: «خیلی ها در این مسیر مشقت بار همراهم بودند که با زبانی قاصر سپاسگزارشان هستم و در این بین بخش بزرگی را مدیون همسرم لاله روزگرد هستم که با کاوش در جهانی خارج از سرزمینم روح تازه ای به درک و باور علی در فیلم دمید؛ امیدوارم فرصت دیدن این فیلم برای همگان فراهم شد تا با زوایای پنهانی زندگی این مرد بیش از پیش آشنا شوند.»


* مستند "برای گونگادین بهشت نیست" در گروه هنر و تجربه اکران شده است. این مستند تاکنون جوایز بسیاری از جمله سیمرغ بهترین پژوهش جشنواره فیلم فجر و بهترین مستند پرتره جشنواره سینما حقیقت را به دست آورده است.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقدی بر مستند " برای گونگادین بهشت نیست "

دو نقد از پیروز کلانتری و عزیز الله حاجی مشهدی بر مستند " برای گونگادین بهشت نیست "


فیلم مستند جورهای مختلف آدم را سرخوش و سیراب میکند. یکجورش که فیلم آقای نعمتپور خوب از
پسش برآمده، جذب شدن و پیله کردن به یک موقعیت یا آدمی در تاریخ، و بعدش زیروباال کردن آرشیوهای
جوراجور سمعی و بصری و آدمیزادی و رفتن به سراغ سرنخها و چیدن آجر روی آجر این همه برای درآمدن قصه
زندگی آن موقعیت و آدم است، که تازه وقتی ... دیدن ادامه ›› هم درمیآید، طلب و سوال و نیازی تازه - و گاه اصلیتر - در تو
برمیانگیزد. شاید به نظر برسد این همه انگیزه و انرژی و وقت و جستوجو، برای منتقل کردن اطالعات درباره
موضوع مورد نظر است. اصال اینطور نیست. نه اینکه پیگیری و انتقال اطالعات در فیلم مستند مهم نباشد، اما
مالط اصلی کار و مسیر و هدف این نیست. باید قصه زندگی آن موقعیت و آدم دربیاید تا اطالعات هم بجا و درخور
به تماشاگر منتقل شود و در ذهنش بماند، و باید شور و طلب و نفس به نفس شدن فیلمساز با آن گفته و آن تصویر
ِ و آن آدم پشت یا جلوی دوربین، در برابر یا در پس کادر حس شود، تا آن قصه و آن زندگی و آن اطالعات در جان
شما بخلد و جایگیر شود.
تحقیق یک موضوع در یک فیلم اگر به انگیزهای یا طلبی یا پیشفرض و نگاه و نظر اولیهای گره نخورد و صرفا
با طلب و قصد خام و خنثای جمعآوری اطالعات برای موضوع کلی فیلم )اعتیاد، فقر یا دهها - معموال - آسیب
اجتماعی!( همراه باشد، یابنده اطالعات را گمگشته انبوه دانشی میکند که هیچ نخ تسبیحی اجزایش را به هم
وصل نمیکند. ممکن است در مسیر تحقیق، آن پیشفرض و نگاه اولیه شما تغییر کند و حتی زیروباال شود؛ مهم
نیست، مهم این است که بدانیم این تغییر نگاه تنها در اثر برخورد دانش تازه شما به همان پیشفرض و نگاه اول
حاصل شده و جز در این برخورد، شما هیچ محک و معیاری برای رسیدن به این موقعیت و نظر تازه نمیداشتید.
با این فرض آنچه به فیلم آقای نعمتپور جان داده، شور جستوجوی او، عالقهاش به شخصیت فیلمش و
تمرکزش بر تالش علیجان )علی میردریکوندی( برای آموختن زبان انگلیسی است که درنهایت حاصل داده و به
نوشتن داستان اولیه »برای گونگادین بهشت نیست« انجامیده، و نیز انتشار کتابی بر مبنای آن در خارج، آن هم
در زمانی که نشانی از خود علیجان پیدا نبوده است. وقتی درمییابیم بعد از رفتن انگلیسی‌ ها از ایران، علیجان
کارگردان »برای گونگادین بهشت نیست« تکلیفش با خواست و توان خود روشن بوده
شماره 26 / خرداد 711395

به ایل برنگشته و برای ایل، ناپدید اما برای بروجردیها در کسوت آدمی گمگشته و شیدا پیدا و آشنا بوده، حسرت
ِ فاصله آن شور ِ برجهیدن و این خلوت ِ غربت تازه در ما سر باز میکند و جان میگیرد.
مهم نیست که فیلمساز به الیههای پیچیدهتر و عمیقتر شور و شیدایی علیجان رخنه نکرده و سر در پی
شناخت شخصیت و روحیات و انگیزه و چرایی تالش غریبش نگذاشته است. فیلمسازی قدرتر با رویکردی
مولفتر شاید چنین میکرد و فیلم جاندارتری میساخت. این، فرضی است دیگر و جدا از آنچه فیلمساز
خواسته و در انجامش کوشیده است. فیلمها را بر مبنای فرض خطرناک آنچه میتوانستند بشوند یا باید
میشدند، نمیسنجند. مهم این است که فیلمساز تکلیفش با خواست و توان خود و آنچه قرار بوده فیلم از کار
دربیاید، روشن بوده و قصه کتاب »برای گونگادین بهشت نیست«، نویسنده گمنام و کمسواد آن، مسیر اتصال
نویسنده به کتاب و پایان جستوجوی دیگران و فیلمساز برای شناخت نویسنده را آجر روی آجر خوب میچیند
و به انجام میرساند. فیلمساز این آدم و این ماجرا و این قصه را دوست داشته است )نرفته از موضوعی جذاب
فیلمی دلخواه مخاطب بسازد(، از جستوجوی آرشیو کم نگذاشته و ما را در طی مسیر این جستوجو شریک
کرده است. متن روایتگر و زنده و درگیرکنندهای برای همراه کردن مخاطب با قصه نوشته و این متن خوب
خوانده شده است و مهمتر از همه اینکه خودنمایی در کار نیست و فیلمساز با موضوعش، علیجان و مخاطب
صادق و دوست است.
شاید فیلم »برای گونگادین بهشت نیست« به طلب من برای شناخت نزدیکتر و دقیقتر شخصیت و شورمندی
علی ِ جان جواب نداده باشد )که مسیر و منظور فیلم هم این نبوده(، اما به این طلب، در من بیخبر از این موجود
غریب و پیگیری غریبترش برای تحقق خواستش و پایان دردآور زندگیاش، جان داده و آن را به حرکت
درآورده است. فیلمها قرار نیست شما را سیراب دانش و اطالعات در باره موضوعاتشان کنند. قدرت اصلیتر فیلم
مستند ایجاد انگیزه و شور جستوجو در شما برای ادامه رابطه با موضوع بر مبنای نیاز و طلب و جان خواهانتان
است. فیلم »برای گونگادین بهشت نیست« این طلب را در بیننده خود برمیانگیزد. تاثیر فیلم در من - نهچندان
از سر اتفاق - درست در همین است که از خود علیجان کم میدانم، اما از سیر جستوجوی او و به هر دری زدن


برای آموختن زبان انگلیسی سیراب میشوم. این فاصله کمدانی من از شخصیت علیجان و دانشم درباره شور
غریب یک آدم برای برکندن از موقعیت بسته ایلیاتیاش و اصل دانستن زبان انگلیسی برای تحقق این گسست،


درست همان گرهگاهی است که مرا بعد از تماشای فیلم هم به قصه این فیلم و این آدم متصل باقی نگه میدارد.
این آدم کیست که پیگیری جانکاه و ویرانگرش چنین سرنوشتی برای او رقم میزند؟ چرا علیجان در 14
سالگی در ساختمان تربیت، که حکومت و شخص سپهبد امیراحمدی برای یکجانشین کردن ایلیاتیهای
سرکش و رام و آرام کردن بچههای آنها راه انداخت، نماند و عافیت نطلبید و با شور پروازی باالتر در سر، سر در
پی انگلیسیها نهاد و از اینجا به آنجا و از نزد این انگلیسی به کنار آن یکی کشانده شد؟ در جان بیقرار او چه
میگذشت که خطر کرد و تنها راهی تهران شد و بعدها هم که انگلیسیها رفتند و تنهاترش گذاشتند، به ایل
برنگشت؟ در آن سالهای طوالنی فاصله تنها و غریب ماندن تا مرگش بر او چه گذشت و بر ذهن و زبان او چه
جاری - یا پنهان - بود؟ اینها - و نه فقط اینها - سوالهایی است که در من میماند و مرا با خود میگرداند و
میبرد. ایراد به فیلم هم نمیگیرم که چرا جواب اینسوالهایم را نداده است. فیلم به مقصود خود رسیده و مرا
هنوز درگیر جان و جهان علیجان و نادانستههای زندگیاش باقی نگه داشته است
*این کالم، حرف و خواست علیجان است از باالدست انگلیسیاش.
72


ساخته شدن برخی از فیلمهای مستند یا مستند - داستانی، بدون بهرهگیری از پژوهشی ژرف و پردامنه،
بهراستی ناممکن به نظر میرسد. شاید به این دلیل روشن که در عرصه فیلمسازی مستند، به تصویر کشیدن
واقعیت بهعنوان امری محسوس و ملموس، نمیتواند با تکیه بر خیال و رویاپردازی، راه به جایی ببرد و تجسم
هنرمندانه واقعیتها با همه تلخیهای احتمالی آنها، با استفاده از زبان تصویر نیاز به تجربه و توانمندی
چشمگیر و قابل اعتنایی دارد که تنها در جهان سینما - بیش از همه هنرها - برای القای احساس واقعیت به
مخاطبا ن اینگونه آثار امکانپذیر است. اگرچه واقعیتهای عرضهشده در فیلم با واقعیتی که در جهان خارج از
فیلم وجود دارد، تا حدود زیادی متفاوت به نظر میرسد و این باور را در ما ایجاد میکند که در کنار منبع اصلی
یک واقعیت خارجی و ملموس، در جریان به تصویر کشیدن یک واقعیت، بازتاب حسوحال درونی فیلمساز
-بهعنوان یک هنرمند و پدیدآورنده اثر - را نیز نمیتوان نادیده انگاشت.
»برای گونگادین بهشت نیست« از آن دست فیلمهایی است که بدون پشتوانه یک پژوهش جدی و دامنهدار،
هرگز نمیتوانست به مرحله ساخته شدن برسد. رفتن به سوی یک ماجرای جذاب و در عین حال پررازورمز،
یعنی نزدیک شدن به شخصیت و زندگی علی میردریکوندی، نویسنده گمنام کتابی با عنوان »برای گونگادین
بهشت نیست« )Din Gunga for Heaven No )که به همت ستوان همینگ )یکی از مستشاران انگلیسی
اردوگاه متفقین، مستقر در نزدیکی خرمآباد( سالها بعد، در دهه 60 میالدی در انگلستان به چاپ میرسد، با در
دست داشتن دانستههایی اندک و چه بسا تاییدناشده، کاری بسیار دشوار و ناممکن به نظر میرسد!
خوبی کار نعمتپور در جریان ساخته شدن این فیلم، در این بوده که او بخش عمدهای از کارهای فیلمش را
خودش انجام داده است. در انجام پژوهشهای فیلم، تنها به روشهای ساده و معمول پژوهشهای کتابخانهای
خوبی کار نعمتپور این بوده که بخش عمدهای از کارهای فیلم را خودش انجام داده
شماره 26 / خرداد 731395
بسنده نکرده و با استفاده از روشهای متنوع تحقیقی از گفتوگو با آدمهای منطقه زندگی علی میردریکوندی و
از طریق برخی از آدمهای ریشسفید محلی که کموبیش از این نویسنده روستایی خاطره و شناختی داشتهاند،
خود را به واقعیت ِ های پنهان زندگی این شخصیت نزدیک کرده و به کمک اسناد بهظاهر کماهمیت اما درواقع
بسیار راهگشا و ارزندهای چون دستنوشتههای نویسنده و برخی پاکتهای نامهنگاریهای او با ستوان همینگ
و عکسهای انگشتشماری که از این نویسنده گمنام در کتابخانه بادلیان آکسفورد در انگلیس نگهداری
میشود، مدارک مناسبی برای سروشکل دادن به فضای فیلم مستند خود فراهم ساخته است. به گونهای که
اکنون با تماشای نسخه نهایی فیلم، با ترکیبی مناسب از مجموعه گفتوگوهای انجامشده با آدمهای مختلف،
بازخوانی بخشهایی از متن کتاب، استفاده از برخی تصاویر مستند مربوط به دهههای 50 و 60 میالدی و
نیز گفتار متنی که برخالف بسیاری از گفتار متنهای پرحجم و مزاحم اینگونه فیلمها، اطالعات مفیدی به
تماشاگر فیلم ارائه میدهد، درمجموع مستندی فراهم آمده است که در ترکیب کلی خود به اصلیترین ویژگی
یک مستند پژوهشی وفاداری نشان داده است.
وقتی تصویری از قبر علی میردریکوندی در گورستان متروک امامزاده جعفر )در نزدیکی بروجرد( ارائه میشود،


انگار مخاطب چنین فیلمی نیز با شور و شعفی وصف ِ ناشدنی، خود را در این کشف بزرگ کارگردان و پژوهشگر
اثر همراه و شریک میپندارد! شخصیت شگفتیآفرینی که با وجود روستایی بودن و ناآشنایی با زبان خارجی، در
حین خدمت به مستشاران انگلیسی، تا آن اندازه با زبان انگلیسی آشنایی پیدا میکند که میتواند رمانی خواندنی
به زبان انگلیسی بنویسد. رمانی که حتی بعد از چاپ برای دریافت جایزه نوبل ادبی نیز پیشنهاد میشود!
فیلم به دلیل آشنایی و تسلط فیلمساز با فیلمسازی به روش پویانمایی )تصاویر انیمیشن( در نمایش برخی
نماهایی که به کمک پویانماییهای ساده شکل میگیرد نیز بسیار موفق عمل میکند.
مهمترین امتیاز چنین اثری در این است که یک فیلم ِساز به نسبت جوان شهرستانی با پیشینه تولید تنها پنج یا
شش فیلم مستند و داستانی کوتاه، اینبار همت میکند و به سراغ موضوع و ایدهای میرود که بیتردید در مرحله
آغاز چنین طرحی با ابهامهای بیشماری روبهرو بوده است. در مقام یک فیلمساز جوان، تنها با پرهیز از هر گونه
آسانپسندی و سادهاندیشی در انجام چنین طرحهایی میتوان به موفقیت نهایی دست یافت. واقعیتی که برای
ِ کارگردان این فیلم و نمایش توانمندیهایش در تولید فیلم مستند، بسیار موثر بوده است.
از زاویهای دیگر شاید بتوان این فیلم مستند را نیز نمونهای موفق برای معرفی یک تولید قابل اعتنا از نوع سینمای
مولف آن به حساب آورد. چراکه فیلمساز در پدید آوردن این فیلم در بخشهای مختلفی چون نویسندگی و
کارگردانی، صداگذاری، تدوین و بهویژه تحقیق و پژوهش آن بهعنوان کلیدیترین بخش تالیف چنین اثری،


نقش محوری داشته است. اگرچه نباید فراموش کرد که بدون داشتن ظرفیتها و توانمندیهای الزم در
این مسیر، گاه با برخی نمونههای کممایه در میان آثار مستند روبهرو می ِ شویم که همین عامل چندپیشگی
کارگردانهای جوان در آثارشان، لطمهای جبرانناپذیر به کارشان زده است.
از سوی دیگر نیز نباید فراموش کرد که حمایت از تولید اینگونه فیلمهای مستند در شهرستانها و پشتیبانی از
طرف نهادهای رسمی فرهنگی - هنری میتواند بخش عمدهای از دشواری موجود بر سر راه فیلمسازان جوان را
کم کند و به آنان فرصت و مجال بیشتری برای فکر کردن به کیفیت اثرشان بدهد.
ساخته شدن فیلمهایی از این دست را باید به فال نیک گرفت، چراکه به بهانه معرفی یک شخصیت بومی و محلی
ِ ناشناخته و واکاوی ابعاد پنهان زندگی او، فرصتی فراهم میشود تا با گوشههایی از شرایط اجتماعی و سیاسی
دورههای گذشته و دور از دسترس نیز آشنا شویم
Telegram.me/gungadin1395
پژمان و نیما نیک این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


در سال ۱۳۵۵ در محله قدیمی درب دلاکان خرم‌آباد متولد شدم. پدرم عاشق عکاسی بود و من هم از کودکی علاقه وافری به سینما داشتم. از همان زمانی که اولین فیلم‌های زندگی‌ام را بر پرده بزرگ سالن سینمای کوچک مهدکودک دیده بودم. از همان روزهای گرم تابستانی که دوان دوان برای دیدن فیلم به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می‌رفتم. سال‌ها گذشت و تازه متوجه شده بودم که بهترین فیلم‌های بهترین کارگردان‌های کشورم را به تماشا نشسته بودم. «نان و کوچه»، «همسرایان»، «عمو سیبیلو» و…

از سال ۱۳۷۵ به عضویت انجمن سینما جوانان خرم‌آباد درآمدم و در همان سال اولین فیلم یک دقیقه‌ای که با هزار امید و آرزو ساخته بودم، در چندین جشنواره ملی جوایزی کسب کرد و مرا به ساختن فیلم و یادگیری سینما مشتاق‌تر نمود. سه سال به همین منوال گذشت و سه فیلم دیگرم در جشنواره‌های متعددی حضور پیدا کرد و مرا با فضای فیلم کوتاه و سینما مانوس‌تر نمود. ۱۳۷۹ برای آموختن سینما به دانشگاه سوره تهران رفتم و در سال ۱۳۸۴ فارغ‌التحصیل شدم و در همان سال به زادگاهم برگشتم. ابتدا به عنوان مسئول واحد فیلم و عکس حوزه هنری لرستان و مدرس انجمن سینمای جوان خرم‌آباد مشغول فعالیت شدم سپس به عنوان کارشناس امور سینمایی ... دیدن ادامه ›› و سمعی و بصری در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان کارم را ادامه دادم و ماحصل این سال‌ها تولید ۱۴ فیلم کوتاه در سمت نویسنده و کارگردان و بیش از سی فیلم دیگر با عناوینی همچون تصویربردار، صدابردار، تدوین‎گر و… بوده است که در جشنواره‌های مختلف ملی و بین‌الملی حضور یافته و جوایزی کسب کردم. «برای گونگادین بهشت نیست» تا این لحظه آخرین فیلم مستند و اولین فیلم بلندی است که ساخته‌ام .
پژمان نعمت پور این را پاسخ داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید